دریچه

چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۹

"تاریخ ایران" منتشر شد / "Historia Iranu"




کتاب "تاریخ ایران"/"Historia Iranu" را حالا دیگر می توان از کتابفروشی  های لهستان خرید. این کتاب که در 1056 صفحه توسط انتشارات اُسُلینه اوم/ Ossolineum در شهر وروتسواو/Wrocław به چاپ رسیده است، دارای 5 بخش است که از دوران باستانی، تا دوره معاصر را در بر می گیرد و توسط 5 مؤلف، زیر نظر خانم پروفسور آنا کرسنوولسکا/ Anna Krasnowolsk رئیس بخش ایران شناسی دانشگاه یاگلونی کراکف نوشته شده است. کتاب «تاریخ ایران» شامل بخش‌های زیر است :
مقدمه:  صص 24-5
بخش اول: مارک.ی.اُلبریخت/Marek J. Olbrycht : ایران باستان  صص 258-27
بخش دوم: یژی هَئوژینسکی/ Jerzy Hauziński : از حمله اعراب تا آخر قرن 15م.  صص 558-289
بخش سوم: زنده یاد مارک اسموژینسکی/Marek Smurzyński : ایران تحت سلطه سلسله صفوی و جانشینان آن  (قرن 18-16 م.)
صص 697-561
بخش چهارم: آنا کرسنوولسکا/Anna Krasnowolska : ایران معاصر (قرن 20-19 م.)  صص 920-701
بخش پنجم : پیتر بَلچینسکی/Piotr Balchyński : تاریخ روابط ایران-لهستان صص 952 -923
در انتها، کتاب "تاریخ ایران" شامل مطالب زیر می باشد:
فهرست مآخذ (گزیده)  صص968 -953

فهرست سلسله ها و تاریخ حکومت پادشاهان صص 977-969
شجره نامه برخی از سلسله ها صص986-979
فهرست اسامی اشخاص صص 1020-987
فهرست اماکن صص 1043-1021
فهرست نقشه ها ص1054
فهرست عکس های رنگی و سیاه و سفید صص1048-1045
فهرست مطالب صص 1056-1049


W ostatnich miesiącach 2010 roku ukazała  się książka pt:"Historia Iranu".
Zawiera ona zdjęcia,mapy oraz 1053 strony historii Iranu.Napisało ją pięciu autorów:
Marek J.Olbrycht,
Jerzy Hauziński,
Marek Smurzyński,
Anna Krasnowolska,która jest też redaktorem,
oraz Piotr Balczyński.
Jest to książka opowiadająca o dziejach Iranu od roku  550 p.n.e,do śmierci Chomejniego (1989 rok n.e).
Część pierwszą zatytułowaną "Iran starożytny" napisał Marek J.Olbrycht. Następną,drugą część pod tytułem "Od ataku Arabów do końca XV wieku" napisał Jerzy Hauzińsk.Trzecią część która nosi tytuł "Iran pod panowaniem Safawidów i ich nastepców",napisał  Marek Smurzyński.
Czwarta część, "Iran współczesny" którą napisała Anna Krasnowolska.Natomiast piątą,ostatnią część "Historię stosunków Polsko-Irańskich",napisał Piotr Balczyński.
با تشکر از Anna Marczinowska/ آنا مارچینفسکا و Elias Smirzyński / الیاس اسموژینسکی






ارسال شده توسط Dariche در ۲۳:۵۵ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: معرفی کتاب

دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۹

نقش، رنگ،زیبایی،رنج (1) قالی کرمان

 این بار در قالب عکس، به هنر و صنعت قالی بافی در ایران می پردازیم. دریچه بسیار متأسف است که به دلیل کمبود امکانات نمی تواند اطلاعات نوشتاری پرمغز و دقیقی در اختیار بازدید کنندگانش قرار دهد ولی آرزو دارد که همین مختصر نیز به کار آید و امیدِ آن که، کسانی را که در این زمینه ها اطلاعات کافی دارند، برانگیزاند تا دانسته های خود را با ما تقسیم کنند. عکس های زیر را از سایت فرهنگسرا گرفته ایم و از دست اندرکاران این سایت به خاطر زحماتشان تشکر می کنیم.
چند عکس زیر، طرح هایی از قالی کرمان را پیش روی شما می گذارد. در آینده عکس های دیگری را از دیگر خطه های هنرخیز ایران در مقابل دید علاقه مندان قرار خواهیم داد. برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به :
http://www.farhangsara.com/fcarpet_gallery_kerman.htm










ارسال شده توسط Dariche در ۲۲:۲۳ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: صنایع دستی

چهارشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۹

یادبود مترجم لهستانی ... همراه با عکس

  آیین بزرگداشت نخستین سالگرد درگذشت دکتر مارک اسموژینسکی با همکاری سفارت جمهوری لهستان و انجمن در حال شرف دوستی ایران و لهستان

http://khabaronline.ir/news-116793.aspx





ارسال شده توسط Dariche در ۱۱:۱۳ ۳ نظر:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: گزارش

دوشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۹

بلند شب یلدا خوش!

بیایید  دل را با کَمَکی شادی -که یافت می شود هنوز-  در کنار یکدیگر از غم بزداییم! بلند شب یلدا بر شما خوش و جوانه های شادی در  دلهاتان رویان!

 ترانه " گَل گَل" کار زیبای گروه "رستاک"، تقدیم به همه ترک زبانان فرهیخته



ارسال شده توسط Dariche در ۲۳:۵۵ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: موسیقی

گزارش کوتاهی از بزرگداشت دکتر مارک اسموژینسکی در کراکف همراه با عکس

15 grudnia 2010 w Sali Senackiej Collegium Novum odbyła się sesja naukowa poświęcona pamięci doktora Marka Smurzyńskiego. W roli prelegentów wystąpili przyjaciele, współpracownicy i studenci tego zmarłego w ubiegłym roku wybitnego iranisty, znawcy i tłumacza perskiej literatury. Tematyka wystąpień była bardzo zróżnicowana, łączyła je jednak osoba zmarłego i zogniskowane wokół niej wspomnienia. Sesję otworzyła dr hab. Kinga Maciuszak, wicedyrektor Instytutu Filologii Orientalnej UJ. Tematy referatów przedstawiały się następująco:

  1. Prof. UJ dr hab. Anna Krasnowolska: Perska literatura współczesna – tematy obiegowe i obsesje. Szkic do projektu badań 

      2. Dr Renata Rusek «Nešâni» Sohrâba Sepehriego jako wiersz mistyczny

  1. Dr Karolina Rakowiecka-Asgari: Intertekstualne dialogi współczesnych poetów perskich

            4. Dr Joanna Bocheńska: Wybrane dzieła współczesneych Orientu, ich nawiązania do tradjcji                 mistycznej i odbiór w polsce. 

               5. Dr Marcin Rzepka: Konwersja jak translacja: Hasan Dehqâni-Tafti

    6. Mgr Wojciech Blumhoff: Słownictwo dokumentów stosowanych w handlu międzynarodowym z perspektywy tłumacza

    7. Katarzyna Grzybek: Moment gramatycznej zadumy nad przekładem wiersza Foruq Farroxzâd «Man az to mi-mordam»

    8. Dr Barbara Mękarska: Jak Irańczycy czytają Szymborską?

    9. Mgr Mateusz Kłagisz: Szamani w kulturze perskiej – wstęp do projektu badań

Sesja naukowa była kolejnym elementem obchodów pierwszej rocznicy śmierci doktora Smurzyńskiego, które zapoczątkował zorganizowany w niedzielę 12 grudnia w Centrum Sztuki i Techniki Japońskiej Manggha koncert „W mgnieniu słów”. Koncert, w całości poświęcony pamięci zmarłego wybitnego iranisty, był zarazem wydarzeniem zamykającym tegoroczny Festiwal Filmu Filozoficznego http://festiwalfilmufilozoficznego.com/
Licznie zgromadzeni goście wysłuchali błyskotliwych aranżacji muzycznych oraz recytacji poezji Dżalaluddina Rumiego, zarówno w perskim oryginale, jak i w polskich przekładach autorstwa Marka Smurzyńskiego, które ukazały się w 2007 roku pt. „W mgnieniu słów. Poezje” – którego to tytułu użyczyły także całemu projektowi muzycznemu.
Po koncercie goście mieli okazję skosztować tradycyjnej irańskiej chałwy i obejrzeć wystawę haftowanych ręcznie przez Saide Vambakhsh makatek.

Aleksandra Tokarczyk / Kararzyna Grzybek

روز 15 دسامبر 2010 در سالن سناتسکای کولگیوم نُووم دانشگاه یاگلونی جلسه ای به مناسبت اولین سالگرد درگذشت دکتر مارک اسموژینسکی برگزار شد. در ا ین جلسه برخی از دوستان، همکاران و دانشجویان آن زنده یاد، مقاله هایی را در مورد موضوعات گوناگون خواندند که ویژگی مشترک آنها رابطه ای بود که با خاطره ها ی گویندگان از دکتر اسموژینسکی داشتند. خانم دکتر کینگا مَچوشاک، نایب رئیس موئسسه شرق شناسی جلسه را افتتاح کرد. سخنرانی ها به این ترتیب بودند:
    1. خانم پروفسور آنا کرسنوولسکا، ادبیات فارسی معاصر_موضوع ها و وسواس ها. کار تحقیقی
    2. خانم دکتر رناتا روسک-کووالسکا، "نشانی" سهراب سپهری_یک شعر عرفانی
    3. خانم دکتر کارولینا راکوویتسکا، ذاکرات اینترتکستوالی بین شاعران معاصرایرانی
    4. خانم دکتر یوانا بوخنسکا، عوامل عرفانی در آثار فرهنگ شرقی و فهمیدن آن در لهستان
    5. آقای دکتر مارچین ژپکا، ارتداد مثل ترجمه: حسن دهقانی تفتی 5 مترجم
    6.خانم کاتاژینا گژیبک، فکری در باره نقش دستور زبان در ترجمه شعر فروغ فرخزاد: "من از تو می مردم"
    7. خانم دکتر باربارا منکرسکا، ایرانیان چطور شعر شیمبورسکا را می‌خوانند
    8. فارغ التحصیل رشته ایرانشناسی، آقای متعوش کواگیش، شامان در فرهنگ ایرانی. برنامه تحقیقی
جلسه علمی ادامه مراسم بزرگداشت دکتر مارک اسموژینسکی در کراکوف بود که روز یک شنبه 12 دسامبر با کنسرت "در گذر کلمات" شروع شده بود. در این کنسرت ماریوش کُلوه با گروه موسیقی: آنا مارچینفسکا، هایده وامبخش اسموژینسکا، یان کوروین کُهَنوفسکی، یاتسک  ژِبرو و ریشارد رهولیچ اشعار مولانا و ترجمه های لهستانی آنها را همراه با موسیقی خود ارائه می داد. بعد از کنسرت، شنوندگان می توانستند حلوای ایرانی را امتحان کنند و گلدوزی های خانم سعیده وامبخش را ببینند و از زیبایی آنها لذت ببرند.

کاتاژینا گژیبک/ الکساندرا تکرچک
عکس ها از خانم رها دلدار










ارسال شده توسط Dariche در ۲۲:۴۱ ۱ نظر:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: گزارش

شنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۹

به یاد دوست

 مطلب زیر را آقای حسن موریزی‌نژاد، دوست و هم‌دانشگاهی روان‌شاد مارک اسموژینسکی برایمان فرستاده‌اند. آقای موریزی‌نژاد دانش‌آموخته رشته‌ی هنر دانشگاه تهران و استاد نقاشی دانشگاه هنر و مدیر آموزشگاه خصوصی نقاشی و مجسّمه سازیند و به‌زودی نمونه کارهای ایشان را در همین بلاگ خواهید دید. از ایشان برای این که دریچه را برای نشر مطلب خود انتخاب کرده‌اند، سپاسگزاریم.
مدتی است که می‌خواهم چیزی درباره دوست عزیزم مارک بنویسم ولی واقعا نمی‌دانم که چی و چگونه بنویسم . حضور مارک در ایران و دوستی با او برای من خیلی سرنوشت‌ساز شد و او را بسیار دوست داشتم و حالا که مصصم به نوشتن هستم، فقط مرور خاطرات در ذهنم تکرار می‌شوند.
با مارک زمانی آشنا شدم که او تازه برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات فارسی به ایران آمده بود. در خوابگاه دانشگاه تهران ، کوی امیرآباد ، ساختمان 23 – یعنی ساختمانی که مختص دانشجویان خارجی بود و چون آن‌ها تعداد کمی داشتند ، اتاق‌های باقی‌مانده را در اختیار دیگر دانشجویان ایرانی قرار می‌دادند . آشنایی ما خیلی راحت در راهرو با سلام و علیکی و اهل کجایی و چه رشته‌ای می‌خوانی شروع شد و بعد که فهمید در رشته هنر تحصیل می‌کنم قرار شد که به اتاقم بیاید و کارهایم را ببیند و وقتی‌که آمد بسیار راحت و صمیمی با هم‌اتاقی‌هایم آشنا شد و ...
مارک تا حد خوبی با جریان‌های هنری غرب آشنا بود و نقاشان شاخص لهستان را می‌شناخت . مدتی بعد که به لهستان سفر کرد، در برگشت کتاب آثار چند تن از نقاشان این دیار را با خود آورد تا به من نشان بدهد. این آشنایی او با هنر، به وی کمک می‌کرد تا با دانشجویان هنر به خوبی وارد گفتگو شود و از این طریق دامنه آشنایی‌اش با اهل هنر را گسترش می‌داد. با علاقه زیادی تلاش داشت تا با جریان‌های هنری معاصر در ایران آشنا شود. به‌خصوص در حوزه نقاشی و موسیقی و صد البته ادبیات که رشته اصلی‌اش بود... چیزی که از او نه تنها ادیبی صاحب بینش ، بلکه دارای وسعت نظر ساخت . هر بار که به نقطه‌ای از ایران سفر می‌کرد  با ولع عجیبی به گشت‌وگذار در اماکن تاریخی و محله‌ها و کوچه‌ها و خانه‌های قدیمی و گفتگو با مردم می‌پرداخت. به ایران و فرهنگ آن و مردمش بسیار علاقه داشت و با حساسیت و دلسوزی مسایل جاری آن را دنبال می‌کرد ...
یادش بخیر و حیف از او که این‌قدر زود از میان ما رفت. واقعا حیف. خیلی دلم برای او تنگ شده. برای او که این قدر مهربان، گشاده دست، خوشرو و دوست داشتنی بود. برای او که در خانه‌اش را همیشه به روی ما می‌گشود. برای او که پسرش الیاس را و الیاس او را عاشقانه می پرستید... .
یک‌بار که به همراه هایده به شیراز آمدند، به من هم سری زدند. آن روز می‌خواستم در حیاط خانه چند نهال نارنج و نارنگی بکارم و مارک و هایده با هم نهال نارنج را در باغچه کاشتند. حالا که سال‌ها از آن روز گذشته در حیاط خانه، درخت نارنج سرسبز، بلندبالا و پرثمر شده ولی مارک دیگر اصلا نیست.

ارسال شده توسط Dariche در ۱۸:۴۳ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: خاطره ها - یادها

جمعه، آذر ۲۶، ۱۳۸۹

پیام صلح افغانستان

 صلح را پاس بداریم!

http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2010/12/101217_audio_slideshow_farhad_darya.shtml

ارسال شده توسط Dariche در ۲۳:۳۵ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: گزارش

سه‌شنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۹

جای خالی یک عاشق


"جای خالی یک عاشق"، عنوان مقاله ایست که توسط آقای آیدین فرنگی در اولین سالگرد درگذشت زنده یاد مارک اسموژینسکی، در "پایگاه اطلاع رسانی نشر خانه کتاب"، به نشر رسیده است. با سپاس فراوان از آقای آیدین فرنگی.
 مقاله ایشان را می توانید در نشانی زیر ببینید:
http://www.bookcity.org/news-615.aspx
ارسال شده توسط Dariche در ۱۴:۵۴ ۲ نظر:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: مقاله

شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۹

مارک بدرود!


متن زیر چندی پیش در یکی از سایت های لهستانی به مناسبت " رفتن " دکتر مارک اسموژینسکی نشر یافت، با سپاس از دست اندرکاران این سایت و با تشکر فراوان از خانم آنا مارچینفسکا. متن لهستانی و ترجمه آن را ببینید:

مارک بدرود!

دکتر مارک اسموژينسکی ایران شناس، دست‌اندرکار برجسته فرهنگ و ادبیات فارسی، مترجم ادبیات فارسی، فارغ التحصیل لهستان شناسی از دانشگاه ووج و همچنین رشته ایران شناسی از دانشگاه ورشو که تحصیلاتش را در دانشگاه تهران کامل کرد، از میان ما رفت. 
 در پایان نامه دکتریش به مثنوی عرفانی سیرالعباد الی المعاد سنایی غزنوی متعلق به قرن 12-11 به الگوی „ کمدی الهی” دانته پرداخت. او استاد و محقق زبان و تاریخ ادبیات فارسی، و در دانشکده ایران شناسی دانشگاه یاگلونی در کراکف مشغول به تدریس بود. دکتر اسموژینسکی دانشمندی ماهر و کاردان، هنرمندی حساس با  تخیلی بی‌نظیر و استعدادی فوق‌العاده در شاعری و فن ترجمه بود. او با استعدادها و تخیل خویش، در زمینه‌های متعددی فعالیت داشت.
 او محقق و عرفان شناس ادبیات کهن و معاصر فارسی بود؛ بخصوص آثار جلال الدین رومی- عارف قرن 13، استاد معنوی و بنیانگذار گروه درویشی سماع کننده که اشعار وی ارزش فرازمانی دارد و تا به امروز در تمام دنیا خوانده می شود-  مورد علاقه اسموژینسکی بود. یکی از اشعار رومی الهام بخش "کارل شیمانوفسکی"  در ساختن سومین سمفونی «سرود شب» شماره 27 شد.
یونسکو، سال 2007 را سال رومی خواند و به این مناسبت ترجمه 32 غزل از این شاعر، توسط دکتر مارک اسموژینسکی با عنوان «در گذر کلمات» در لهستان به چاپ رسید. همراه با این کتاب فوق‌العاده، لوح فشرده ای با دکلمه ی مترجم به بازار آمد.با مارک اسموژینسکی برای همیشه خداحافظی می کنیم ولی به عنوان انسانی بزرگ همیشه در یاد ما خواهد ماند. همچنین دستاورد های علمی و هنری او ماندگار خواهند بود. با رفتن مارک اسموژینسکی، فرهنگ لهستان و بخصوص ایرانشناسی آسیب بزرگی دیده است.
ترجمه از : "Kobieta 50 plus"
http://www.kobieta50plus.pl/news/1,21020,zegnaj-marku

Żegnaj Marku!

Zmarł dr Marek Smurzyński, iranista, wybitny znawca kultury i literatury perskiej, tłumacz poezji perskiej, poeta. Absolwent polonistyki na Uniwersytecie Łódzkim, a następnie iranistyki na Uniwersytecie Warszawskim i studiów podyplomowych na Uniwersytecie Teherańskim.

Autor doktoratu na temat „Seir al-‘ebad elal-ma’ad” („Powrotu wiernych do źródła istnienia”): poematu gnostycko-mistycznego Sana’i z Gazny (XI-XII w.), perskiego pierwowzoru „Boskiej Komedii” Dantego.
Wykładowca i badacz języka perskiego i historii literatury perskiej w Zakładzie Iranistyki Instytutu Filologii Orientalnej UJ w Krakowie. Dr Marek Smurzyński wykładał także literaturę na Uniwersytecie w Teheranie. Przenikliwy i rzetelny naukowiec, artysta o niezwykłej wrażliwości, wyobraźni, wielkim talencie poetyckim i translatorskim. Był dr Marek Smurzyński człowiekiem o oryginalnym talencie i wyobraźni, zaangażowanym w bardzo wiele różnorodnych działań i projektów.
Badacz i znawca mistycyzmu w poezji perskiej dawnej i współczesnej, szczególnie dzieł XIII wiecznego mistyka, poety sufickiego, mistrza duchowego i twórcy zakonu wirujących derwiszów Dżalaloddina Rumiego, którego dzieła o ponadczasowej, uniwersalnej wartości czytane są do dziś na całym świecie. Jeden z utworów Rumiego zainspirował Karola Szymanowskiego do stworzenia 3. symfonii „Pieśni o Nocy" op. 27. UNESCO ogłosiło rok 2007 rokiem Dżalaloddina Rumiego i z tej okazji ukazał się w Polsce przekład 32 liryków tego poety w mistrzowskim tłumaczeniu dr Marka Smurzyńskiego "W mgnieniu słów. Poezje". Wraz z tą niezwykłą książką wydano także płytę z recytacjami tłumacza.
Żegnamy Marka Smurzyńskiego na zawsze, pozostanie w naszej pamięci jako wspaniały człowiek, pozostaną także na zawsze Jego dokonania naukowe i dzieła artystyczne. Polska kultura a szczególnie polska iranistyka poniosła ogromną stratę !
Redakcja portalu kobieta50plus.pl

ارسال شده توسط Dariche در ۰:۲۲ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

جمعه، آذر ۱۹، ۱۳۸۹

چو بوی گل به کجا رفتی؟

  یک سال پیش،21 آذرماه سال 1389 مصادف با 12 دسامبر سال 2009 دکتر مارک اسموژینسکی با همه عشقی که به زندگی داشت؛ از میانمان رفت. روحش شاد و یادش برقرار! ویدئوی زیر همراه با ترانه زیبای "کاروان" با صدای ماندنی "بنان" را که وصف حال است تقدیم می کنیم به خانواده، دوستان، همکاران، دانشجویان و همه کسانی که او را می شناختند.




ارسال شده توسط Dariche در ۱۱:۱۲ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: ویدئو موسیقی

دوشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۹

«در گذر کلمات» شعر عرفانی مولانا جلال الدین/ کنسرت و دکلمه

W mgnieniu słów

Perska poezja mistyczna Dżalaloddina Rumiego

słowo i muzyka

W mgnieniu słów – to projekt poetycko-muzyczny, którego powstanie zainspirowała poezja mistyczna Dżalaloddina Rumiego. Jest to skromny muzyczny hołd oddany wielkiemu poecie i mistykowi. Rumi jest poetą uznanym przez cały świat, jego twórczość jest wielce ceniona nie tylko w islamskim kręgu kulturowym, ale także w Europie i w Stanach Zjednoczonych. Poezja Rumiego jest jak ocean, rozległa i nieprzewidywalna, cicha i pogodna, gwałtowna i żarliwa. Bogata w metafory i prosta w skojarzeniach, klarowna w formie i zawoalowana tajemnicą przekazu. Jest nieustającym źródłem inspiracji i kontaktu ze sztuką najwyższych lotów. Każdy znajdzie tu coś dla siebie, derwisz rozpocznie swój ekstatyczny taniec, człowiek Zachodu zachwyci się mistycznym urokiem poetyckiej frazy.
Literacka twórczość Rumiego bywa tłumaczona na języki europejskie, także na polski. Nie zawsze są to przekłady bezpośrednio z języka perskiego lecz z angielskiego, co nie służy wierności przekładu.
Koncert oparty jest na przekładach poezji Rumiego dokonanych przez doktora Marka Smurzyńskiego bezpośrednio z języka perskiego (Moulana Dżalaloddin Rumi. W mgnieniu słów, Poezje. Homini 2008). Są to tłumaczenia niezwykłe, oprócz pięknego, wysublimowanego języka udało się Smurzyńskiemu zachować rytm wiersza, tak ważny, w tego typu poezji.
Projekt powstał dzięki współpracy, a przede wszystkim inspiracji niestety nieżyjącego już doktora Marka Smurzyńskiego iranisty, tłumacza literatury perskiej, wykładowcy Uniwersytetu Jagiellońskiego, mojego przyjaciela i przewodnika po alegorycznym świecie mistycznej poezji i pani Hayedeh Vambachsz-Smurzyńskiej filologa, lektora języka perskiego na Uniwersytecie Jagiellońskim.
Muzyka, którą usłyszymy podczas koncertu, towarzyszy wydaniu przekładów poezji Rumiego w formie książkowej (do książki z przekładami dołączono płyta z pieśniami, skomponowanymi do słów poezji Rumiego, w perskiej i w polskiej wersji językowej (Qalb-ha. Rumi na głos). Podczas koncertu ważny element stanowić będą tradycyjne instrumenty muzyczne Bliskiego Wschodu, lutnie (setar, tanbur, rebab), bębny (daf,), flet (nej ) jako akompaniament towarzyszący recytacji i pieśniom.
Mariusz Koluch

W koncercie udział wezmą:

  • Jan Korwin Kochanowski – recytacja
  • Hayedeh Vambakhsh Smurzyńska – daf
  • Anna Marcinowska – daf
  • Mariusz Koluch – śpiew, setar, tanbur, rebab, gitara
  • Jacek Ziobro – ney, gitara basowa
  • Ryszard Rechulicz – perkusja
Jan Korwin Kochanowski – ur. w 1956 r. Znak zodiaku wodnik. Ukończył klasę o profilu humanistycznym szczecińskiego liceum, absolwent Wydziału Aktorskiego krakowskiej PWST. Od 1979 przez 26 lat aktor Starego Teatru. Układa scenariusze, czasem reżyseruje, przygotowuje spektakle edukacyjne, a od 1992 r. jest pedagogiem w krakowskiej szkole aktorskiej SPOT gdzie próbuje nauczyć mówienia wierszem i przygotowuje przedstawienia dyplomowe. W wolnym czasie grywa w serialach. Ulubione postaci: Wyspiański, Chopin, Norwid, Słowacki, Masters, Herbert, Rilke, Tuwim… i oczywiście Jan Kochanowski.
Hayedeh Vambakhsh-Smurzyńska – ur. w Iranie. Od 13 lat mieszka w Polsce. Z wykształcenia filolog. Obecnie lektor języka perskiego na wydziale Filologii Orientalnej UJ. Interesuje się muzyką i poezją. Od kilku lat gra na dafie. Jako miłośniczka kultury i literatury perskiej, współpracując z Mariuszem Koluchem od kilku lat bierze udział w koncertach poetycko-muzycznych propagujących poezję mistyczną Jalaloddina Rumiego.
Anna Marcinowska – absolwentka iranistyki wydziału Filologii Orientalnej Uniwersytetu Jagiellońskiego, absolwentka Akademii Świętokrzyskiej (Edukacja Artystyczna w zakresie sztuki muzycznej). Gra na fortepianie, flecie, gitarze. Naukę gry na irańskim bębnie daf rozpoczęła podczas pobytu w Iranie pod okiem znanego i cenionego mistrza Emada Tohidy. W latach 2008/09 kontynuowała naukę gry w Iranie u takich mistrzów jak B. Kamkar czy S. Nazeri. Od 2007 r. współpracuje z Mariuszem Koluchem. Wzięła udział w nagraniu płyty Qalbha. Rumi na głos, z muzyką do słów Dżalaloddina Rumiego.
Mariusz Koluch – absolwent Wydziału Wokalno-Aktorskiego Akademii Muzycznej w Krakowie. Jego zainteresowania skupiają się głównie na muzyce etnicznej różnych narodów. Jest entuzjastą nietypowych w swym brzmieniu azjatyckich technik wokalnych. Współpracował jako solista z Operą Krakowską i Operą na Zamku w Szczecinie. Autor kilku projektów muzycznych: „Aszukebi” (pieśni gruzińskie) „Dawne pieśni Armenii”, „Modern- Etno” (dwadzieścia wieków śpiewu), „Bono-Malo” (o aniołach dobrych i złych), „Modern-Postmodern”, ”Koluch&Chawejrim” (pieśni żydowskie oraz utwory inspirowane muzyką żydowską. Jest autorem muzyki inspirowanej poezją Rumiego, zawartej na płycie „Qalb-ha. Rumi na głos”, wydanej przez Wydawnictwo Homini razem z przekładem poezji Rumiego dokonanej przez dra Marka Smurzyńskiego. Wspólnie z Jackiem Ziobro wykonuje podkłady muzyczne do niemych filmów „Zmęczona śmierć” w reż. Fritza Langa i „Człowiek z kamerą” w reż. Dżigi Wiertowa.
Jacek Ziobro – absolwent Akademii Muzycznej w Krakowie (Wydział Edukacji Muzycznej). Śpiewak Chóru Polskiego Radia w Krakowie, z którym dokonał wielu nagrań radiowych
i telewizyjnych. Multiinstrumentalista (trąbka, ney, gitara basowa, setar, śpiew). Od kilku lat stale współpracujący z Mariuszem Koluchem, „Modern–Postmodern”, „Aszukebi”, Koluch&Chawejrim. W 2007 roku wziął udział w nagraniu płyty „Qalb-ha. Rumi na głos”, z utworami do słów Dżalaloddina Rumiego.
Ryszard Rechulicz – absolwent Akademii Muzycznej w Krakowie w klasie perkusji. Obecnie zajmuje się pracą edukacyjną w szkole muzycznej w Limanowej i Trzcianie. Na polu wykonawczym współpracuje z Orkiestrą Filharmonii Krakowskiej, Sinfoniettą Cracovia i licznymi zespołami muzyki rozrywkowej.
Koncert dedykowany pamięci Marka Smurzyńskiego, wybitnego iranisty i tłumacza literatury perskiej oraz perskiej poezji mistycznej w pierwszą rocznicę śmierci.
ارسال شده توسط Dariche در ۲۳:۳۶ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: معرفی کتاب

جشنواره بین المللی فیلم فلسفی/ کنسرت به مناسبت اولین سالگرد درگذشت زنده یاد مارک اسموژینسکی

 Międzynarodowy Festiwal Filmu Filozoficznego:

http://www.filg.uj.edu.pl/ifo/iranistyka

http://festiwalfilmufilozoficznego.com/

ارسال شده توسط Dariche در ۲۳:۰۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: اطلاعیه

جمعه، آذر ۱۲، ۱۳۸۹

دختر قالیباف / رقص ایرانی



ارسال شده توسط Dariche در ۱۵:۴۰ ۱ نظر:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: رقص, ویدئو رقص

عمر خیّام را بهتر بشناسیم (3)


ارسال شده توسط Dariche در ۱۴:۵۴ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: علمی-مستند

دوشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۹

ایستگاه / طاهره علوی

داستان "ایستگاه" از مجموعه داستان "زن در باد" نوشته  طاهره علوی را خانم مونیکا وی سُتسکا Monika Wysocka  به زبان لهستانی ترجمه کرده اند. از ایشان و بقیه دانشجویان سال سوم ایرانشناسی که در ویرایش این داستان همکاری کردند قدردانی می کنیم. باشد که این گونه ترجمه ها ادامه یابد.

طاهره علوی / ایستگاه

"Tahere 'Alawi / "Stacja

Pogoda była szara. Mój mąż pomachał z daleka ręką żebym szła. Chwyciłam torbę i pospieszyłam za nim. Pociąg gwizdał raz za razem. Z każdym gwizdem tłum podróżnych napierał na pociąg z większą siłą. Cała ziemia przykryta była gruzem. Im większe kroki robiłam, tym wolniej posuwałam się do przodu. Kiedy mój mąż wspiął się na schody, wkońcu go dogoniłam. Położyłam torbę i sama pokonałam te same wysokie stopnie. Mąż nawet na mnie nie spojrzał. Miał zły humor. Czemu ? Nie wiem. Może z powodu tego tłumu i ścisku. Może też...
Wszedł do przedziału i z hukiem zamknął drzwi. Położyłam torbę w rogu korytarza i sama na chwilę się tam zatrzymałam. W tej ciemności nocy migotały światła meczetu i budki dróżnika. Jeszcze paru zagubionych podróżujących biegało w tę i we w tę.
Ponownie rzuciłam okiem na przedział, światło było zgaszone. Mój mąż znów zasnął, uwielbiał spać. Ja też byłam bardzo zmęczona i śpiąca. Po cichu weszłam do przedziału, zamknęłam za sobą drzwi i zasłoniłam zasłony. Było duszno. Kiedy sięgnęłam by otworzyć okno, mąż obrócił się na drugą stronę i powiedział coś pod nosem. Pewnie było mu zimno. Zrobiło mi się go żal, bo to przeze mnie. Po omacku sięgnęłam po rzucony na krzesło koc i przykryłam się nim.
Bardzo lubię stukot pociągu, przywodzi mi na myśl kołysankę. Chociaż budziłam się w nocy wiele razy, nie miało to większego znaczenia,bo jak tylko zamykałam oczy, natychmiast zasypiałam.
Stukot pociągu się nasilił, ale jego prędkość stopniowo się zmniejszała. Spojrzałam na zegarek, była 6.30. Mąż mocno owinął się kocem i spał jak zabity. Poszłam przemyć twarz wodą. Kiedy wróciłam, zobaczyłam , że jest ubrany i z trudem otwiera okno.Zatrzasnęłam za sobą drzwi, obrócił się w moją stronę. Ale to nie był mój mąż. Spanikowałam. Natychmiast przeprosiłam i wyszłam. Pomyliłam przedziały. Z powrotem ruszyłam w kierunku łazienki i, tym razem ze szczególną uwagą, policzyłam : „Trzy, cztery, pięć”.
Nasz przedział, piąty, licząc od toalety. Drzwi były otwarte, ale zasłony zasłonięte. Kiedy ruszyłam by je odsłonić, ten sam mężczyzna wyszedł z przedziału. Nie patrząc na mnie, skierował wzrok w obie strony i rozejrzał się po korytarzu. Potem, tak jakby mówiąc sam do siebie, spytał : „Ale gdzie jest moja żona?”
Pociąg pomalutku dojeżdżał do stacji. Martwiłam się. Nie mogę znaleźć naszego przedziału. Przecież jak to jest możliwe? Znów podeszłam do łazienki. Zaraz za kranem, który był przyklejony do ściany łazienki, był przedział konduktora, a piąty z kolei był nasz. Przed otwartymi drzwiami stał ten mężczyzna. Powiedziałam : „Przepraszam” i spokojnie odsłonęłam zasłony. Torba mojego męża stała w rogu przedziału.Odetchnęłam z ulgą. Na pewno poszedł do łazienki. Trochę się zdziwiłam, bo on nie zostawiłby bez opieki swojego bagażu. Usiadłam na krześle. Nie mogłam nic innego zrobić, tylko czekać na niego. Oby szybciej przyszedł.
Korytarz był pełen podróżnych. Każdy chciał jako pierwszy wysiąść z pociągu, a ponieważ było to niemożliwe, krzyki się nasiliły. Mężczyzna ciągle stał obok i nieustannie się rozglądał. Potem spojrzał na mnie i zapytał : „Przepraszam, czy nie widziała Pani mojej żony?”.
Kiedy podeszłam i odpowiedziałam na jego pytanie, odwrócił się. Biedny , martwił się o swoją żonę. Ja też się martwiłam, o mojego męża. Gdzie on poszedł? Nie miałam wyboru, mogłam tylko czekać tu na niego. Pociąg się zatrzymał, drzwi otworzyły się z hukiem,a ludzie,niczym szrańcze, wysypali się na zewnątrz. Zegar na peronie pokazywał siódmą. Zaniepokojony mężczyzna chodził w tę i we w tę.
„Więc dlaczego nie przychodzi, gdzie się podziewa?”
Wyszłam z przedziału. Sprawdziłam drzwi łazienki, były zamknięte. Znalezienie konduktora też nie było łatwą sprawą. Co miałam zrobić? Na końcu trzeciego wagonu była restauracja. Pomyślałam, że może mój mąż poszedł napić się herbaty. Ale drzwi restauracji były zamknięte. Młody mężczyzna pomachał mi, że dziś jest nieczynna. Krzyknęłam : „Szukam mojego męża.... !”, ale nie zwrócił na mnie uwagi i poszedł.
Stałam tam parę chwil. Czułam, jak wali mi serce. Poszłam w stronę przedziału. Konduktor krzyknął z peronu: „Co Pani tam robi? Proszę wyjść!”.
Nie mogłam dłużej zostać w pociągu. Wróciłam do przedziału aby wziąć jego torbę. Ale nie było ani śladu po niej. Odetchnęłam z ulgą. Więc on gdzieś jest. Czułam, że nic złego mu się nie przydarzyło. Na pewno, kiedy wyszłam, przyszedł do przedziału, wział bagaż, a teraz czeka na mnie na zewnątrz.
Z pośpiechem wysiadałam z pociągu. Szukałam go między ludźmi, ale znalezenie kogoś w takim tłumie wcale nie jest łatwe. Postanowiłam, że poczekam chwilkę, aż peron opustoszeje. Stanęłam w rogu, ale chwilę później musiałam zmienić miejsce. Jednak to nie miało sensu, gdziekolwiek bym nie stanęła, zawsze komuś przeszkadzałam. Ktoś mnie szturchnął, inny kazał zejść z drogi. Wkońcu usiadłam w rogu na ławce. Zrobiło mi się ciemno przed oczami. Przytrzymałam głowę rękami i zamknęłam oczy. Nagle jakiś człowiek mocno potrząsnął moim ramieniem i zapytał : „Co ty tu robisz?”
Zerwałam się na równe nogi. Zobaczyłam, że to ten sam mężczyzna, który nie mógł znaleźć swojej żony. „Przepraszam Panią, pomyliłem się”. Wziął swoją torbę i poszedł.
ارسال شده توسط Dariche در ۲۳:۱۱ ۱ نظر:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: ترجمه

شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹

کنسرت دوستان ایرانی در کراکف

نرگس و خسرو به زودی برای دیدن و اجرای کنسرت به کراکف سفر خواهند کرد. آنها از لهستانیانی که مایلند با ساز خود با آنان همراهی کنند، دعوت به همکاری می کنند. برای آشنایی بیشتر با این زوج هنرمند و تماس مستقیم با آنها، به این آدرس نگاه کنید:

Narges i Chosrou wkrótce przyjadą do Krakowa, żeby zobaczyć miasto i dać tutaj koncert. Zapraszają do współpracy Polaków, którzy, z własnymi instrumentami, chcieliby im towarzyszyć. Aby poznać bliżej tę parę artystów i skontaktować się z nimi bezpośrednio, proszę odwiedzić stronę: 

Narges and Khosrow will soon be comming to Kraków too see the town and to give a concert. They would like to invite Polish musicians to bring along their instruments and accompany them. To learn more about this musical duo and to contact them directly please visit the website:
با سپاس از خانم آنا پیترفسکا

http://www.azarbiyg.blogfa.com/
 


ارسال شده توسط Dariche در ۲۱:۴۹ ۱ نظر:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

چهارشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۹

"ای روح بخش بی بدل" غزلی برگردانده شده به انگلیسی از مولانا

„O Duchodajny Niezrównany” – gazal Moulany w przekładzie angielskim.
Pan Foad Mir przetłumaczył sto gazali poety Moulany Dżalaluddina na język angielski, które wkrótce ukażą się w druku. Czytajcie poniższy tekst perski i słuchajcie recytacji pana Foada Tabariego w języku angielskim. Niniejsze nagranie sporządził on sam, a muzykę jego litewski przyjaciel. Słuchajcie, oglądajcie i rozkoszujcie się.
با سپاس از خانم زوزنا بوایت

100 غزل از اشعار مولانا جلال الدین را  آقای فؤاد میر/ Foad Mir به زبان انگلیسی ترجمه کرده اند که قرار است بزودی به چاپ برسد. فارسی غزل را در زیر ببینید و ترجمه انگلیسی آن را با صدای خود آقای فؤاد طبری بشنوید. زحمت تنظیم این ویدئو را خود ایشان کشیده اند و موسیقی آن از دوستی لتونیایی ست. ببینید، بشنوید و لذّت ببرید:

 

ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی‌منتها    
ای آتشی افروخته در بیشه ی اندیشه‌ها
امروز خندان آمدی، مفتاحِ زندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی، اومید را واجب تویی
مطلب تویی، طالب تویی، هم منتها، هم مبتدا
در سینه‌ها برخاسته، اندیشه‌ را آراسته
هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده روا
ای روح بخش بی بدل، وی لذّت علم و عمل
باقی بهانه ست و دغل، کین علت آمد وان  دوا
ما زان دغل کژبین شده، با بی گنه در کین شده
گه مست حورالعین شده، گه مست نان و شوربا
این سُکر بین، هل عقل را، وین نُقل بین، هل نَقل را
کز بهر نان و بَقل را چندین نشاید ماجرا
تدبیر صدرنگ افکنی، بر روم و بر زنگ افکنی
وندر میان جنگ افکنی، فی اصطناع لایری
می مال پنهان گوش جان، می نه بهانه بر کسان
جان رب خلصتی زنان ولله که لاغست ای کیا
خامش که بس مستعجلم، رفتم سوی پای عَلَم
کاغذ بنه، بشکن قلم، ساقی درآمد، الصّلا!
ارسال شده توسط Dariche در ۲۲:۴۱ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: ترجمه + شعر

دوشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۹

به یاد شهرام شیدایی در اولین سالگرد «رفتن» َش

دوم آذرماه یک سال از سفر شهرام شیدایی می‌گذرد. متن «به یاد شهرام شیدایی در ...» از خانم هایده وام‌بخش، همسر مارک سموژینسکی به دست دریچه رسیده است.

اولین‌بار که شهرام شیدایی را دیدم، اگر حافظه یاری کند ـ که گاه نمی‌کند ـ در دفتر گردون بود. مارک قرار بود درباره ادبیات لهستان صحبت کند و بعضی علاقه‌مندان به شعر و ادبیات جمع بودند. سخنرانی تمام شد و سؤال و بحث  هم. همه راضی و خوشحال به نظر می‌رسیدند. موقع رفتن، شهرام که هنوز آن موقع نمی‌شناختمش، با خوشرویی ما را برای گپ و گفتگو دعوت کرد. ما هم بعد از هیجان یک سخنرانی به هدف رسیده، با کمال میل دعوتش را قبول کردیم. قرار شد یجایی در خیابان ولی عصر شام بخوریم. شهرام در دیدار اول از آن آدمایی به نظرم آمد که مصمم، کاری رو که می‌خواهند، انجام می‌دهند. همینطور هم بود. با توجه به شرایط سختی که  شهرام و کسانی مثل او با آن مواجه بودند و از هرطرف مشکلات هجوم می‌آورد شهرام، در حد امکان، با تلاش زیاد به خیلی از چیزهایی که می‌خواست رسید. آشنایی ما از همون شب شروع شد.
شهرام به نظر من آدمی بود بسیار مهربان، سختگیر، گاه بسیار عصبی، از بعضی خطاها به سختی چشم‌پوشی می‌کرد و در عین حال بسیار با گذشت بود. فکر می کنم آدم خودساخته، سختکوش و منظمی بود و به دیگران هم تا جایی که می توانست کمک می‌کرد. بسیار انسان دوست و تأثیرگذار بود. دوستانش دوستش داشتند و برایش احترام قائل بودند و او نیز تا آنجایی که می‌دانم بسیار سعی می‌کرد دست دوستان را بگیرد. با کمک دوستانش جلسات شعر و داستان برای جوانان ترتیب می داد و همگی فعالانه سعی می‌کردند با ادبیات ایران و ادبیات امروز جهان آشنا شوند.
آشنایی بیشتر مارک و شهرام به ترجمه شهر ویسواوا شیمبورسکا که برنده جایزه نوبل شده بود، منجر شد. مارک و شهرام و چوکا چکاد تصمیم گرفته بودند که بعضی ازشعرهای شیمبورسکا را به فارسی ترجمه کنند. هفته ای یک بارـ دوشنبه ها شاید!!ـ چوکا و شهرام به خانه ما می آمدند و ساعت ها برای ترجمه شعرها با قلم و کاغذ و با یکدیگر کلنجار می رفتند. یادش به خیر! وقتی خسته و کوفته از سر کار برمی گشتم، از توی آشپزخانه نقلی که به سالن باز بود، کارهایم را  انجام می دادم  و به بحث هاشان گوش می‌کردم. گاهی هیچکدام کوتاه نمی آمدند و انتخاب یک عبارت مدت‌ها طول می کشید. گهگاه از من هم نظر می‌خواستند.
چوکا چکاد، شهرام شیدایی، مارک سموژینسکی

با مشکلات زیاد سرانجام، کتاب «آدم‌ها روی پل» با همکاری شهرام و چوکا ترجمه وتوسط نشر مرکز به چاپ رسید. شهرام و چوکا در کمال بردباری و بدون هیچگونه بهره برداری مالی در نشر کتاب همکاری کردند ،کتابی که می توان گفت موفق بود و به چاپ سوم هم رسید. اگرچه تجدید چاپ این مجموعه به خاطر شعر «اندیشیدن» فعلاً معلق مانده است. 
چند سال بعد شهرام، چوکا و مجید تیموری برای یک کنفرانس ترجمه به کراکف آمدند.روزهایی بود پر از بحث و گفتگو و خاطرات تلخ و شیرین.
بعد از این که شهرام خبر بیماری مارک را شنیده بود  زنگ می‌زد و در جریان کار قرار می گرفت. در یکی از همین گفتگوهای تلفنی بود که گفت: «به دوستانم گفتم باید حتماً مارک مریض می شد تا می فهمیدم چقدر دوستش دارم.» بله دوست عزیز شاید این رسم روزگار شده که تا کسی بسختی مریض نشود، یادمان نمی ماند که دوستش داریم. 
چند وقت بعد نوبت مارک بود که خبر بیماری شهرام را بشنود. بسیار متأسف شد ولی هیچ نمی گفت. شروع کرد به بازخوانی شعرهایش برای انتخاب و ترجمه، اما این کار به فرجامی نرسید (یا من هنوز چیزی پیدا نکرده‌ام).
وقتی شهرام در دوم آذر 1388 رفت، مارک باز هم در بیمارستان بود. به شال سیاه من شک نکرد و چیزی نپرسد. به او گفتم «با روحی ـ دوست بسیار نزدیک شهرام ـ  صحبت کردم، روحی گفت که حال شهرام خیلی بهتره!»  مارک گفت «چه خوب!»
دروغ نگفته بودم شهرام با رفتن، حال و روزش خوب شد اگر چه حال ما را  خراب کرد. نوزده روز بعد در21 آذرماه مارک هم رفت. رفتند و رفتنشان «آتش نهاد بر دل». آتشی سوزنده تر از آتش! بیش از این چه می توانم بگویم!!!!
حالا از این جمع سه نفره مانده چوکا و خانواده کوچکش. برای آن‌ها از صمیم قلب آرزوی سلامت و شادی می‌کنم، برای شهرام  و مارک پروازی بلند و برای خانواده و دوستانشان، آبی بر آتش دل.

هایده وام‌بخش - سموژینسکا
  دوم آذر 1389 

برای آشنایی بیشتر با کارهای شهرام شیدایی بخوانید:

 http://www.shahramsheydayi.com/

http://www.mardomak.info/photos/Sheydaie_Shahram


ارسال شده توسط Dariche در ۲۳:۱۶ ۸ نظر:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: خاطره ها - یادها, مارک اسموژینسکی

یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹

برج کجٍ تورون / Krzywa Wieża w Toruniu

مطلب خواندنی زیر را خانم زوزنّا بُوَیِت / Zuzanna Błajet برایمان فرستاده اند. ایشان سال اول کارشناسی ارشد در رشته ایرانشناسی هستند. با سپاس فراوان از ایشان:

برج کج
من در شهر تورون Toruń در لهستان به دنیا آمده ام. این شهر در مرکز لهستان قرار دارد و یکی از قدیمی ترین شهرهای کشورم است. در این شهر می‌توانید آثار تاریخی زیادی را پیدا کنید. تورون هم شهری قدیمی ست و هم دیدنی.
بخش قدیمی شهر در قرن‌های 12 و 14 بنا شده است. سبک بیشتر ابنیه ی تاریخی آن «گوتیک» است. «گوتیک» سبک معماریی ست که در قرن 12 در تمام اروپا رایج بوده است. یکی از جالب‌ترین بناهای شهر تورون، «برج کج» است. این برج در نیمه ی قرن 12 بنا شده است. در ساخت آن خشت سرخ به کار برده شده. در گذشته، این برج پاسگاه دفاعی بوده است. 


«برج کج» ساختمان کوچکی است و بلندی آن به 15 متر می رسد.

ممکن است کسی بپرسد چرا این برج را کج می نامند؟ جواب ساده است: چون برج، کج است. به این معنی که زاویه بین این بنا و زمین، نه 90 درجه، بلکه 85 درجه است.بنابراین نمی‌توان نزدیک این برج ایستاد. یعنی اگر کسی پشت و پایش را همزمان به دیوار برج بچسباند، روی زمین می افتد!


ممکن است کسی بپرسد: «چرا این برج کج است؟» پاسخ سخت نیست: اسطوره می‌گوید که برجی که در کنار رودخانه «ویسوا» قراد دارد، در ابتدا کج نبود، امّا آبهای دریا نزدیک برج آمدند و بنیادش را شسته، خرابش کردند و برج سال به سال بیشتر خم شد. این اسطوره درباره اسم شهر هم توضیح می دهد: روزی برج از رودخانه خواهش کردکه بیشتر پی اش را نشوید چون ممکن است ویران شود. رودخانه با صدای بلند گفت: «پس ویران شو!” در همان لحظه که رودخانه جواب داد، یک مسافر از مسافر دیگر پرسید: „ اسم این شهر چیست؟» و شنید: „ ویران شو!” که به زبان لهستانی « تورون» گفته می شود. بر اساس این اسطوره، از آن وقت تاکنون، اسم این شهر قدیمی گوتیکی، «تورون» است. به نظر زبان شناسان؛ اسم «تورون» از زبان آلمانی و به معنی «تخت» است.


Krzywa Wieża w Toruniu
Urodzi łam się w polskim mieście Toruniu. Miasto to leży w Polsce centralnej i jest jednym z najstarszych miast mojego kraju. Można tu zobaczyć wiele zabytków; Toruń jest miastem starym i godnym zwiedzenia.
Starsza część miasta powstała między XII a XIV wiekiem. Przeważającym stylem jego architektury jest gotyk, styl popularny w całej dwunastowiecznej Europie. Jedną z ciekawszych budowli Torunia jest Krzywa Wieża. Wieża ta powstała w połowie dwunastego wieku, a do jej wybudowania zastosowano cegłę czerwoną. W przeszłości była wieżą obronną. Jest ona niewielką budowlą, której wysokość sięga piętnastu metrów.
Być może ktoś zapyta, dlaczego nazywa się tę wieżę Krzywą Wierzą. Odpowiedź jest prosta: bo jest krzywa. To znaczy, kąt jej murów w stosunku do płaszczyzny gruntu, wynosi nie 90, a 85 stopni. W związku z tym nie sposób przy niej stać, czyli kiedy oprzemy plecy i stopy o ścianę, musimy upaść.
Być może ktoś zapyta, dlaczego wieża ta jest krzywa. Odpowiedź nie jest trudna. Wedle legendy, w przeszłości, stojąca nad brzegiem Wisły wieża, krzywą nie była. Ale wody rzeki, podmywając jej fundament, zniszczyły go. I wieża, z roku na rok, pochylała się coraz bardziej.
Ta legenda wyjaśnia również ludową etymologię nazwy miasta. Pewnego dnia wieża poprosiła rzekę, aby już więcej jej nie podmywała, bo może runąć. Rzeka odkrzyknęła: „To ruń!”. W tym samym momencie podróżny, zapytawszy innego przybysza o nazwę miasta, w opowiedzi usłyszał: „Toruń”.
W związku z tą legendą, do dziś nazwa tego starego, gotyckiego miasta brzmi „Toruń”. A wedle językoznawców, termin ten pochodzi od niemieckiego słowa o znaczeniu „tron”.


 اطلاعات بیشتر در:

1. http://commons.wikimedia.org/wiki/File:Torun_Krzywa_Wieza.jpg
2. http://www.torun.webd.pl/eopis.html
3. http://www.wartozwiedzic.pl/497/krzywa-wieza-w-toruniu
4. http://www.krzywawieza.pl/



ارسال شده توسط Dariche در ۱۹:۵۱ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
برچسب‌ها: باستانشناسی+دیدنیها
پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: پست‌ها (Atom)

krakowdariche1@gmail.com

krakowdariche1@gmail.com

ما علاقمندان ایران هستیم. هدف اصلی ما گفتگو درباره‌ی ایران است. بر آن هستیم آن‌چه که خود دریافته‌ایم با شما نیز در میان بگذاریم. از دریافت مطالب و نظرات شما هر آن‌چه که باشد استقبال می‌کنیم. آن‌ها را می‌خوانیم. درباره‌ی آن فکر می‌کنیم و اگر مغرضانه و توهین‌آمیز نباشد به اطلاع دیگران نیز می‌رسانیم. هیچ ادعایی نداریم و درعین‌حال دوست داریم نتیجه‌ی کارمان فراگیر و مثبت باشد.



Jesteśmy pasjonatami Iranu i naszym głównym celem jest wymiana zdań i dyskusje na temat tego właśnie kraju.Mamy zamiar dzielić się z Wami tym, co sami znajdziemy lub napiszemy. Czekamy na Wasze artykuły, opinie i sugestie. Wszystko, co do nas przyślecie przeczytamy, przemyślimy i udostępnimy (za wyjątkiem złośliwych czy prześmiewczych komentarzy). Nasza inicjatywa jest skromna, mamy jednak nadzieję, że nasza praca będzie miała jak najszerszy zasięg i przyniesie jak najlepsze efekty.

یادآوری

مسئولیت مطالب و نظرات ارسال‌شده، بر عهده‌ی نویسنده آن مطلب یا نظر می‌باشد.

پارسی گوی

پیوندها

  • مارک اسموژینسکی

آرشیو موضوعات

  •  مقاله (1)
  • .عکس (37)
  • آشپزی (2)
  • آمار (2)
  • اجتماعی (7)
  • ادبیات (2)
  • ادبیات معاصر (5)
  • اطلاعیه (9)
  • ایران شناسی (27)
  • ایران شناسی کراکف (2)
  • ایران شناسی،علمی، زبانشناسی (3)
  • باستانشناسی+دیدنیها (26)
  • پیام (12)
  • پیام، فرهنگ، (5)
  • پیشنهادات (1)
  • تآتر (1)
  • ترانه (2)
  • ترانه ، مارک اسموژینسکی (1)
  • ترجمه (13)
  • ترجمه + شعر (5)
  • تسلیت (2)
  • خاطره ها - یادها (18)
  • خبر (19)
  • خبرها (7)
  • خوشنویسی (4)
  • داستان، ادبیات معاصر، ایران شناسی، ترجمه (2)
  • داستان، ترجمه، (1)
  • داستان، نظر (1)
  • دستور غذا (1)
  • دیدنی ها ، ایران شناسی (8)
  • دیدنی ها، عکس، گزارش (6)
  • رقص (3)
  • روانشناسی (1)
  • زبانشناسی (5)
  • شادباش (7)
  • شعر (10)
  • صدا (1)
  • صنایع دستی (8)
  • ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات (6)
  • طبیعت (1)
  • طنز (1)
  • عکس (18)
  • عکس، (1)
  • عکس، ایران شناسی (3)
  • عکس، نمایشگاه (2)
  • علمی-مستند (7)
  • علمی، زبانشناسی (1)
  • غذاها (2)
  • فارسی؟ چرا که نه؟! (3)
  • فراخوان (8)
  • فرهنگ (11)
  • فیلم روانشناسی (1)
  • فیلم کامل، ویدئو (1)
  • فیلم کوتاه (2)
  • قانون اساسی (17)
  • کتاب (3)
  • کی چی می گه (17)
  • گزارش (22)
  • گزارش .عکس (20)
  • گفتگو (4)
  • مارک اسموژینسکی (34)
  • مستند (5)
  • مصاحبه‌ها (1)
  • معرفی (32)
  • معرفی کتاب (17)
  • معرفی کتاب +فیلم +ترجمه (1)
  • مقاله (21)
  • مقاله / نقاشی (2)
  • مناسبت ها (1)
  • موسیقی (15)
  • مولانا (1)
  • نظر (1)
  • نظر، تحلیل، اجتماعی، فیلم (1)
  • نقاشی (2)
  • نقاشی .عکس (3)
  • نمایشگا (1)
  • ورزش (1)
  • ویدئو (47)
  • ویدئو رقص (4)
  • ویدئو شعر (14)
  • ویدئو موسیقی (40)

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2015 (1)
    • ◄  ژانویهٔ (1)
  • ◄  2014 (90)
    • ◄  دسامبر (5)
    • ◄  نوامبر (2)
    • ◄  اکتبر (4)
    • ◄  سپتامبر (8)
    • ◄  اوت (2)
    • ◄  ژوئن (11)
    • ◄  مهٔ (9)
    • ◄  آوریل (13)
    • ◄  مارس (8)
    • ◄  فوریهٔ (17)
    • ◄  ژانویهٔ (11)
  • ◄  2013 (38)
    • ◄  دسامبر (8)
    • ◄  نوامبر (5)
    • ◄  اکتبر (6)
    • ◄  سپتامبر (4)
    • ◄  مهٔ (4)
    • ◄  آوریل (4)
    • ◄  مارس (3)
    • ◄  فوریهٔ (2)
    • ◄  ژانویهٔ (2)
  • ◄  2012 (82)
    • ◄  دسامبر (6)
    • ◄  نوامبر (10)
    • ◄  اکتبر (6)
    • ◄  سپتامبر (8)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (3)
    • ◄  ژوئن (3)
    • ◄  مهٔ (6)
    • ◄  آوریل (4)
    • ◄  مارس (14)
    • ◄  فوریهٔ (13)
    • ◄  ژانویهٔ (8)
  • ◄  2011 (97)
    • ◄  دسامبر (11)
    • ◄  نوامبر (4)
    • ◄  اکتبر (10)
    • ◄  سپتامبر (10)
    • ◄  ژوئن (14)
    • ◄  مهٔ (15)
    • ◄  آوریل (8)
    • ◄  مارس (3)
    • ◄  فوریهٔ (6)
    • ◄  ژانویهٔ (16)
  • ▼  2010 (47)
    • ▼  دسامبر (14)
      • "تاریخ ایران" منتشر شد / "Historia Iranu"
      • نقش، رنگ،زیبایی،رنج (1) قالی کرمان
      • یادبود مترجم لهستانی ... همراه با عکس
      • بلند شب یلدا خوش!
      • گزارش کوتاهی از بزرگداشت دکتر مارک اسموژینسکی در ک...
      • به یاد دوست
      • پیام صلح افغانستان
      • جای خالی یک عاشق
      • مارک بدرود!
      • چو بوی گل به کجا رفتی؟
      • «در گذر کلمات» شعر عرفانی مولانا جلال الدین/ کنسرت...
      • جشنواره بین المللی فیلم فلسفی/ کنسرت به مناسبت اول...
      • دختر قالیباف / رقص ایرانی
      • عمر خیّام را بهتر بشناسیم (3)
    • ◄  نوامبر (23)
      • ایستگاه / طاهره علوی
      • کنسرت دوستان ایرانی در کراکف
      • "ای روح بخش بی بدل" غزلی برگردانده شده به انگلیسی ...
      • به یاد شهرام شیدایی در اولین سالگرد «رفتن» َش
      • برج کجٍ تورون / Krzywa Wieża w Toruniu
    • ◄  اکتبر (10)
بدیهی است استفاده از مطالب با ذکر منبع میسر می‌باشد.
پست الکترونیک: krakowdariche1@gmail.com
paprikka.pl. زمینه پنجره عکس. با پشتیبانی Blogger.