پنجشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۲

استان خوزستان - دزفول - مقبره یعقوب لیث صفّاری / باقی مانده های جندی شاپور



 در تاریخ نام بعضی کسان چنان ماندگار ست که نمی توان به سادگی از کنارشان گذشت.یکی از این افراد نامدار تاریخ ایران یعقوب لیث صفار ست.او اکنون غریبانه در شهری خفته در دل خاک ،جندی شاپور ، آرمیده ست.


جندی شاپور یکی از مهمترین شهرهایی بود که شاپور اول ساخت. جندی شاپور از همان بدو تأسیس یکی از مراکز علمی و پزشکی جهان آن روز در آمد و بنا بگفتهٔ تاریخ‌نویسان شاپور دستور داده بود تعداد زیادی از کتاب‌های طب یونانی را به زبان پهلوی ترجمه و در آنجا نگهداری کنند، خسرو انوشیروان در این شهر بیمارستان بزرگی ساخت و بر توسعهٔ دانشکدهٔ پزشکی آن افزود.
با توجه به این نکته که شهر مذکور چند نام داشته، می‌توان دریافت که پیش از تجدید بنا در روزگار شاپور وجود داشته و ناحیه‌ای مسکونی بشمار می‌رفته‌است. معروف است که وی پس از غلبه بر والرین و ویران ساختن انتاکیه اسیران رومی را در این محل اسکان داد و نام آنرا وه اندیوک شاپور به معنی به از انتاکیه شاپور نامید.

ابوحنیفه دینوری در کتاب اخبارالطوال در باره ی جندی شاپورگوید:
چون شاپور پسر اردشیر بابکان به شهریاری رسید، لشکر به روم کشید پس چون به عراق بازگشت به خاک اهواز رفت و به جستجوی جای مناسبی برای احداث شهری پرداخت تا اسیرانی را که از خاک روم با خود آورده بود، در آن جای سکنی دهد، پس شهر جندی شاپور را بنیاد کرد و این شهر را به زبان خوزی نیلاط می گفتند، لیکن مردمش آن را نیلاب می‌خوانند.
‏‏

کی چی می گه؟

چهارشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۲

زندگی هر انسان مثل یک گلیم است / زوزنا بوایِت Zuzanna Błajet


آن چه در زیر می خوانید نظر و تحلیلیست که خانم زوزنا بوایت / Zuzanna Błajet  دانشجوی فارغ التحصیل ایران شناسی ،  درمورد فیلم " خانه روی آب" به کارگردانی بهمن فرمان آرا نوشته اند ( در زمان دانشجویی) . لحظه کوتاهی از فیلم را می توانید در پایان مقاله ببینید.
با سپاس از خانم زوزنا بوایت

این اواخر، سر کلاس مکالمه فارسی، فیلمی با عنوان " خانه ای روی آب" را تماشا کردیم. نویسنده و کارگردان این فیلم بهمن فرمان آرا است که یکی از مشهورترین کارگردان های ایران محسوب می شود. طرح این فیلم بسیار جالب است و حالا لازم نیست آن را تعریف کرد. مهمتر از طرح، پیام این فیلم است که برای من باعث به فکر فرو رفتن درمورد مقصود و هدف عمر انسان شده است.

قهرمان اصلی فیلم، پزشکی میانسال و ثروتمند است که خیلی اعتماد به نفس هم دارد. او در خانه ای بزرگ با خدمتکار و بدون خانواده زندگی می کند. با گذشت هر دقیقه از فیلم خلق و خو، خصوصیت و حوادث زندگی او را می دانیم و همزمان، داریم می فهمیم که او انسان خوبی نیست، که با دیگران بد رفتار می کند. خانم باز است و معشوقه دارد. پدرش در خانه سالمندان زندگی می کند و خیلی احساس تنهایی می کند. منشی او در گذشته از او باردار شد و چاره ای نداشته جز سقط جنین. همچنین پسرش که طی سال ها با او هیچ ارتباطی نداشت، پیش او می آید و معلوم می شود که در خارج، بدبخت بوده، هویّتش را از دست داده و بدتر از همه معتاد به مواد مخدّر است.

یک رویداد، روزگار و اخلاق پزشک را کاملاً تغییر می دهد. او موقع رانندگی، فرشته ای را زیر می گیرد. و دستش با لمس کردن فرشته زخمی عمیق برمی دارد. ناگهان برخوردش با زندگی عوض می شود. او می فهمد که رویدادهایی که قبلاً از آن ها راحت می گذشت، روی او اثر سختی گذاشته اند. یواش یواش به ذهنش می رسد که به علت اعمال او ، زندگی بعضی از مردم ویران شده است و می کوشد خودش را درست کند. اما  همه این چیزها را دیر فهمید.

می شود گفت که زندگی هر آدم مثل یک گلیم است و هر انسان و هر اتفاقی که به مرور با آن روبه رو می شویم، یک نخ از گلیم ماست و در واقع به سبک ِ خودمان شکل و نقشه آن را طرح می کنیم و به این ترتیب گلیم ما بافته می شود و همچنین پایان زندگی بسته است به رفتار ما.

در فیلم سمبل های زیادی مشاهده می شود. مثلاً چند بار پیرزنی که بافتنی می بافد ، نمایان می شود. به نظر می رسد که او نماد سرنوشت است. سمبل دیگر، کسی است که قهرمان اصلی را تعقیب می کند و در پایان فیلم پزشک را می کشد. خود صحنه کشتن پر از سمبلهاست. می شود گفت که قاتل پزشک هم نماد سرنوشت است و اگر این طور باشد، می فهمیم که ممکن نیست از قسمت خود فرار کنیم. قبل از قتل، چند کاموا از پیرزنی که بافتنی می بافت جلو دوربین ظاهر می شود و شکل تار عنکبوت می گیرد. دکتر درست در وسط آن می میرد و این صحنه نشان می دهد که قسمت ما را میان چنگال خود با زور خواهد گرفت.

به نظر من پیام فیلم این است که ما باید قدر زندگی را بدانیم و همچنین قدر روابط بین آدم ها را؛ که باید به احساسات دیگران احترام بگذاریم نسبت به بدبختی دیگران حساس باشیم وگرنه، زندگی ما مثل خانه ای بدون بنیاد روی آب ساخته شده یا مثل کشتی ِ بدون سکان خواهد بود.

به لهستانی می گوییم که "برای اصلاح رفتارمان هیچ وقت دیر نیست" ؛ اما حقیقتش را بخواهید گاهی دیر است!


یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۲

استان یزد - اردکان- خرانق

قلعه خرانق مربوط به دوره ی ماد ها تا دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در شهرستان اردکان، بخش خرانق، روستای خرانق واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۸۳ با شمارهٔ ثبت ۱۱۵۰۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
با سپاس از آقای رضا خوشدل
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=279992742071707&set=a.279989478738700.64396.100001829496749&type=1&theater

داخل قلعه خرانق

یکی از مردم خرانق به گروه خادمان حرم رضوی می پیوندد و چون درمی گذرد مزارش را ارج می نهند.
پل تاریخی خرانق
مسجد جامع و حسینیه خرانق مربوط به دوره قاجار است .این اثر در تاریخ ۱۸ آبان ۱۳۷۸ با شمارهٔ ثبت ۲۴۴۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است
منبر قدیمی مسجد خرانق
عمارت اربابی
قدمگاه امام رضا

یکشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۲

داد از این سرطان! منصور کوشان هم رفت.

منصور کوشان  نویسنده و شاعر ، سردبیر مجله "تکاپو" امروز شانزدهم فوریه  بیست و هفت بهمن ( 1392/ 2014) به دنبال بیماری سرطان در غربت درگذشت.

"  کاش می شد دوباره به تکاپو بیفتد. مجله هایش را منتشر کند، قصه ها و شعرهایش را بنویسد. با همان نگاه نقاد، گذشته مان را مرور کند که شاید فردایمان بهتر شود.
اصلا ای کاش، اینقدر خوب نبود، صادق و صریح نبود، نجیب و بی پیرایه نبود، در دوستی بی دریغ نبود. کاش در جمع کردن دوستانش و میدان دادن هایش خسیس بود. کاش کسی بود که آدم از ندیدنش دلتنگ نمی شد، غمگین نمی شد و دیر به دیر به یادش می افتاد.
 ...
 در غربت اما، باز هم به تکاپو افتاد. در خلوتی خودخواسته ماند، در شهری کوچک در جنوب نروژ. آنجا بود که دوباره توانست به صحنه بازگردد. تئاتر نوشت و کارهایی از خودش و نمایشنامه نویسان نامدار به روی صحنه برد. اما این بار دیگر گویی دیر شده بود. به رمان و قصه و شعر بیشتر دلباخته بود که به رغم همه ناباوری ها و اصرارها، همه موفقیتش در تئاتر را رها کرد تا از آن پس فقط بنویسد. بنویسد و بنویسد.
...
در دهه ششم زندگی اش، شکوفاتر شده بود و خلاق تر. آنقدر خلاق که در اوج بیماری اش، بی هیچ تجربه و درسی، قلم مو به دست گرفت و نقاشی را هم به کارنامه متنوعش افزود.
...
 نمی گویم اگر در ایران مانده بود، اگر می گذاشتند در خانه اش و کشورش بماند، بیمار نمی شد. اما بیشتر از یک دهه از خلاق ترین دوره های زندگی اش را دست کم آنجا که دوست داشت، با آنها که دوست داشت و آن طور که دوست داشت سر می کرد و به ناچار مانند خیلی از دوستانش در غربت و تبعید گرفتار خیلی چیزها، خیلی دشواری های غیر ضروری و گاه کشنده نمی شد.
  ...
یکشنبه دارد غروب می کند. کاش کابوسی دیده باشم و سراسیمه بیدار شوم. گوشی تلفن را بردارم و آن صدای آشنا را بشنوم که زیر بار این مصائب ناله نکرد، زار نزد و مدام سرود و قصه گفت."
جمشید برزگر
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2014/02/140216_l10_jb_koushan_barzegar.shtml

خوانش داستان "اناربانو و پسرهایش"/ گلی ترقی + ترجمه لهستانی / درتا سواپا

شوربختانه  در یافتن قسمت های دیگر ویدئوی داستان "اناربانو و پسرهایش" نوشته گلی ترقی، کامیاب نبودیم. در زیر فایل های کامل صوتی این داستان را دارید.
ترجمه لهستانی این داستان به قلم درتا سواپا / Dorota Słapa :
http://www.literaturaperska.com/goli/anar.html
از دوستانی که زبان لهستانی و فارسی را به اندازه کافی می دانند دعوت می کنیم هرگونه نظر، پیشنهاد یا انتقادی درمورد ترجمه دارند با ما درمیان بگذارند. با سپاس



a



شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۲

مازندران - ساری - چهاردانگه - چشمه آب شور باداب سورت

باداب سورت چنان زیباست که با چند تا عکس نمی توان همه ی آن زیبایی را بیان کرد . آرزو دارم که با چشم خود باداب سورت را ببینید....چشمه‌های آب شور باداب سورت در سال ۱۳۸۷ به عنوان دوّمین اثر طبیعی ملی ایران ثبت شد.چشمه های باداب سورت بعد از چشمه پامو کاله ترکیه به عنوان دومین چشمه آب شور جهان ثبت جهانی شده است.چشمه‌های باداب سورت شامل دو چشمه ی کوچک و یک چشمه بزرگ ست با آب‌های کاملاً متفاوت از لحاظ رنگ، بو، مزه و حجم آب است. چشمهٔ پر آب دارای آب بسیار شور و دارای استخری با قطر حدود ۱۵ متر و عمق زیاد است. دو چشمه ی دیگر که در بالادست و شمال غربی این چشمه قرار دارد، ترش مزه و دارای آبی به رنگ قرمز و نارنجی است، در اطراف چشمه کمی رسوب آهن نشسته‌است. جریان آب‌های رسوبی و معدنی این چشمه‌ها طی سال‌ها، در شیب پایین دست کوهستانی خود، صدها طبقه و ده‌ها حوضچهٔ بسیار زیبا به رنگ‌های نارنجی، زرد و قرمز در اندازه‌های مختلف پدید آورده‌است. این طبقات و حوضچه‌ها در واقع جاذبهٔ اصلی و ویژگی منحصر به فرد چشمه‌های باداب سورت است. زیبایی این طبقات و محل ویژهٔ قرارگیری چشمه در دامنهٔ کوهستان و چشم اندازهای اطراف به ویژه در غروب تحسین برانگیز است.......مشابه این چشمه ها تنها در سه کشور ترکیه، امریکا و نیوزیلند وجود دارد که اتفاقا برخلاف باداب سورت که در کشور ما در حد یک چشمه محلی باقی مانده، از توریستی ترین جاذبه های طبیعی این کشورها محسوب می شوند.
این عکس از ویکی پدیا ست