یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۰

گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری

وقتی کسی رو بی گناه، بنا بر مصالح شخص یا گروهی ، مجرم اعلام می کنن به دلیل جرمی  که در جایی انجام شده ولی به هیچ وجه و از هیچ نقطه نگاهی ربطی به او نداره - که خیلی هم زیاد اتفاق می افته - از این ضرب المثل استفاده می شه : گُنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر(شُشتر) زدن گردن مسگری


ترا من چشم در راهم/ نیما یوشیج

ترا من چشم در راهم، خانه ام ابریست و اجاق سرد / نیما یوشیج / با صدای اسماعیل جنتی


شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۰

هنر نزد ایرانیان است نه تنها!

اسلاید نقاشی های برجسته خانم فرزانه یوسفی را همراه  مقاله ای زیر عنوان "بازآفرینی نقش های قاجاری"  ببینید و لذت ببرید: سایت جدید آنلاین مطالب بسیار جالبی دارد که می توان از آنها بهره برد.

جمعه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۰

تقدیم به ارمنیان عزیز

ترانه ارمنی زیر را تقدیم می کنیم به همه ارمنیان ، ارمنیان مقیم ایران که با منش و روشی نیکو از بهترین باشندگان در ایران به شمار می آیند   و تقدیم به  ایران شناسان فعال ارمنستان



پنجشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۰

فارسی عسل است

فارسی عسل است نه شکر! چرا؟ شکر ضررهای فراوان دارد در حالیکه عسل پر از فایده است. حیف که  آنطور که بایسته و شایسته است این عسل را پاس نمی داریم!


دوتا در یکی! "آبگوشت" غذای سنتی ایرانی

تشکر فراوان از م . ش.



همه دایره‌المعارف‌هایی که درباره ایران تألیف شده‌اند، مدخل «آبگوشت» دارند. شاید باور نکنید اما آبگوشت در کنار همه نام‌ها و نامداران فرهنگ ایرانی، در  دایره‌المعارف‌های تخصصی بدل به مدخلی مفصل شده اما در منوی هیچ یک ازرستوران‌های تهران آبگوشت نیست! برای خوردن آبگوشت باید به خانه، چایخانه، قهوه‌خانه یا دیزی‌سرایی رفت. آن هم فقط سر ظهر، نه قبل و نه بعد از آن. از قدیم دکان‌هایی هستند که به طور تخصصی هر کدام یک خوراک بیشتر نمی‌پزند؛ چلوکباب‌ها، در منوی رستوران‌های ایران جایی ندارند! و به همین خاطر است که در کتابچه‌های راهنمای ایرانگردی برای خارجیان هم فقط فرق پلو و چلو و شرح انواع کباب‌ها آمده است. هر جای دیگر جهان که بود، این تنوع خوراکی را جاذبه‌ای سیاحتی می‌کردند و دست‌کم درمنوهای وطنی جایی به آن می‌دادند.
 
dizi3.jpg
 
آبگوشت به هزار و یک دلیل از خوراک‌های کهن ایرانیان است. یکی از این دلایل،  شیوه کوچی و عشایری زندگی نیاکان ایران، برپایه فرهنگ دامپروری است. ایرانیان حتی هنگامی که شهرهای کهنی همچون همدان و شوش و پارسه را ساخته بودند، به معنی واقعی یکجا‌نشین نشده بودند و باز شاهان و درباریان، همانند مردمان در  راه این شهرها ییلاق و قشلاق می‌کردند. این جا‌به‌جایی فصلی، حتی تا چند دهه پیش، میان قشلاق تهران و ییلاق شمیران هم، برای بعضی خانواده‌های متمول، متداول بود. پس گمان نکنید که زندگی کوچی با پایتخت 200ساله اخیر ایران نسبتی ندارد.
 
آبگوشت، محصول زندگی یکجا‌نشینی است و کباب، خوراک زندگی کوچ‌نشینی و کوچندگان تنها هنگامی که به مقصد نهایی می‌رسیدند، فرصت و شرایط بارگذاشتن آبگوشت را می‌یافتند.  اگر به مستندهای این نیم قرن که از زندگی عشایر ایران ساخته شده، نگاهی بیندازید، گله‌های چندهزار سَری را می‌بینید که هر یک از بزها، گوسفندان،  گاوان و اسبان برای صاحبانشان مهم و محترم‌اند و جان دامداران به جان دام  بسته است و بسیار کم پیش می‌آید که دام را سرببرند و جز از شیر و فرآورده‌های شیری آنها، تغذیه نمی‌کرده‌اند. اما در راه ناهموار و پرخطر کوچ هر روزه چند سَر از این دام‌های سلامت و پروار، ناکار و تلف می‌شده‌اند و عشایر پیش از آنکه دام، جان بدهد، آنها را سر می‌بریدند و کباب شام را به راه می‌کردند.
کوچ، زمانبندی داشت و می‌بایست که به موقع به مقصد می‌رسیدند وگرنه هزار و یک ضرر و خطر طبیعی، در راه بود. پس فرصت بارگذاشتن آبگوشت تا رسیدن به مقصد، درسفر دست نمی‌داد. آبگوشت ظهر فردا را، از شب قبل باید بار‌گذاشت و پیشترمقدمات و مخلفات آن را مهیا‌کرد که این همه، جز در یکجانشینی ممکن نبوده و نیست.
 
دیگر اینکه بساط کباب را به سادگی با سیخی چوبی نیز در بیابان می‌توان به راه کرد اما آبگوشت جز در ظرف پخته نمی‌شود. ساکنان فلات ایران هزاران سال پیش، نخستین ابزار و ظرف‌ها را از چوب و سنگ ساختند. اما ظرف چوبی روی آتش کارکردی نداشت و تنها ظرف‌های سنگی به کار می‌آمدند. پس از آن بود که توانایی ساخت  سفال حاصل شد و انواع و اقسام ظرف‌ها شکل گرفت.
 
هزاره‌ها ظرف‌های سفالین به کار می‌رفتند، تا انسان ایرانی به راز سنگ‌های معدنی و آب‌کردن و ریخته‌گری فلزات پی برد و از آن ابزار و ظرف ساخت و ظروف فلزی را به میان آورد. جالب است که آبگوشت، هنوز که هنوز است در سه ظرف سنگی، سفالی و فلزی، طبخ و میل می‌شود. انواع دیزی سنگی و سفالی و رویی (رویی به معنای رویین یعنی ساخته شده از فلز روی که به زبان عامیانه به آن روحی هم می‌گویند) هنوز به شیوه هزاره‌های دور، در ایران ساخته و به کاربرده می‌شود واین سه نوع دیزی، یادگاری است از سه عصر سنگ و سفال و فلز در باستان‌شناسی. 

 
در قدیم پلو یا چلو را در مجمعه‌های بزرگی می‌کشیدند، که به آنها «قاپ» یا «قاب» می‌گفتند و چند نفر با دست از یک قاپ مشترک، غذا می‌خوردند. ممکن بود که چند آدم بزرگ و پرخور با پیری یا کودکی نحیف و کم‌غذا در قاپی همسفره و
هم‌غذا ‌شوند. این بود که تقسیم غذا عادلانه نبود و یکی به اصطلاح، قاپ دیگری را می‌دزدید و غذای بیشتری می‌خورد. این بود که ایده «قاپ شخصی» به میان آمد که برای هر کس قاپ کوچکی غذا بکشند و آن را در پیش وی بگذارند. این بود که این «پیش‌قاپ» را «بُشقاب» نامیدند. یک قاپ بزرگ پر از غذا سر سفره می‌آمد و چند قاپ کوچک خالی (بُش به ترکی: خالی) گِرد آن می‌چیدند و برای هر بشقاب، جدا غذا می‌کشیدند.
 
اما آبگوشت چه برای یک تن پخته شود، چه هزار تن، محتوای هر دیزی جدا، درون خود آن می‌پزد و گوشت و نخود و آب، برای هر دیزی به پیمانه برابر ریخته می‌شود و تبعیضی در میان نیست. مانند پلو همه را در یک دیگ نمی‌پزند و پس از پخت، غذا را نمی‌کشند، بلکه اول سهم خام هر دیزی کشیده می‌شود و پس از تقسیم، پخت آغاز می‌گردد.
 
پختن و خوردن آبگوشت کار ساده‌ای نیست. شاید همگان به پختن آن کاری نداشته باشند اما همه از خوردن آن لذت می‌برند. اما اگر یک خارجی از راه برسد  و یک دیزی سنگی داغ با سنگک و ریحان جلویش بگذارید، شاید لذتی از لذیذی آن نبرد. چراکه خوردن آبگوشت آموزش می‌خواهد. با قاشق از دهانه تنگ دیزی چیز زیادی بیرون نمی‌آید، مگر اینکه دیزی را کج کنید و برای کج کردن هم، دست خواهد‌سوخت، مگر آنکه با تکه نانی گوشه ظرف را بگیرید و در این کار حتی دستمال کاغذی هم، کمک تکه نان را نخواهد کرد. البته بعضی از دیزی‌های سفالی دو دسته کوچک در دو طرف دارند که در این موقع به دستگیری خورنده می‌‌آیند.
 
آبگوشت دو بخش دارد، بخش « تَر» که به آن «ترید» می‌گوییم و بخش «خشک» که «کوبیده» می‌خوانیم. همان آب و گوشت که روی هم آبگوشت را پدید آورده‌اند.تقریبا با هم پخته می‌شوند اما جدا خورده می‌شوند. اما عمل‌آوردن این دو بخش به عهده آشپز نیست و شاید تنها خوراکی باشد که خورنده نیز در کار طبخ شریک است. اگر این دو بخش را جدا نکنید، تبدیل به سوپی نه چندان دلچسب خواهد شد واگر هر یک از این دو بخش را خوب به عمل نیاورید، یعنی مثلا کوبیده را آب‌دار بردارید، لطفی نخواهد داشت. خلاصه آنکه آبگوشت‌خوردن کار هر کسی نیست و اگربرای نخستین بار کسی سر سفره آبگوشت بنشیند، بی‌راهنما به راحتی از ماجرا سردر نخواهدآورد.
   
گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی دو جزء لاینفک آبگوشت‌های امروزی‌اند و برای ایرانیان شاید تصور آبگوشت‌ بی‌سیب‌زمینی و گوجه‌فرنگی ممکن نباشد. اما شاید ندانید که این دو محصول فرنگی تا صد سال پیش از این، در ایران ناشناخته بوده‌اند. اما آبگوشت پیش از واردات این دو نیز، با گوشت و آب و نخود، آبگوشت بوده. ایرانی همان‌طوری این دو محصول فرنگی را در دیزی کرد و به آن دو رنگ ایرانی بخشید که جانشینان یونانی اسکندر و مغولان وارث چنگیز را به ایرانیانی اصیل و ایراندوست تبدیل کرد.
 
با وجود این همه کتاب آشپزی و مردم‌شناسی تا به امروز به آبگوشت این‌گونه نگاه نکرده بودیم. چراکه ما گاهی از کنار میراثمان سهل‌انگارانه به سادگی ‌گذشته‌ایم و ظرائف و لطایف فرهنگی نهفته در آنها را ندیده‌ایم. آبگوشت،  عصاره فرهنگ ایرانی است و هزاره‌ها تاریخ و نکته در آن خفته است و همه قوت آن به ارزش غذایی‌اش نیست و اگر دقیق به آن بنگریم جان فرهنگ نیاکانمان را در پیاله‌ای از آن خواهیم دید. پس لقمه‌ای از آن را هم نباید هدر داد.

سه‌شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۰

کنفرانس ایران شناسی در کراکفِ لهستان برگزار شد

هفتمین کنفرانس مطالعات ایرانی از تاریخ 7 تا 10 سپتامبر 2011 با شرکت بیش از 200 شرکت کننده ایرانی و غیرایرانی، این بار در شهر کراکفِ لهستان، با تلاش بخش ایران شناسی دانشگاه یاگلونی، برگزار شد.

در این همایش که با نظم و کاردانی فراوان ترتیب یافته بود، سخنرانان و شرکت کنندگانی از بیش از 25  کشور دنیا از جمله آذربایجان، آلمان، آمریکا، اسپانیا، ایتالیا، ایران، ازبکستان،اتریش، ارمنستان، اسرائیل، اربیلِ عراق، اوکرایین، تونس، تاجیکستان، دانمارک، روسیه،  ژاپن، سوئد، سوئیس، فرانسه، کانادا، مجارستان، نروژ و هلند حضور داشتند.

سخنرانی ها زیر این عناوین طبقه بندی و هر روزه  همزمان در هفت سالن مختلف ارائه شدند: مطالعات دینی، زبان شناسی، هنر و باستان شناسی، مطالعات فرهنگی، تاریخ. سخنرانی ها عمدتاَ به زبان انگلیسی، ولی چند مقاله به زبان فارسی و تعداد اندکی نیز به زبان فرانسه ارائه شد. این کنفرانس بزرگ هر چهار سال یک بار در یک کشور و کنفرانسی کوچک تر که زیر مجموعه همین کنفرانس می باشد هر دو سال یک بار تشکیل می شود.

دیدار از نسخه های خطی موزه  "چَرتُریتسکی" (Czartorytski) و تماشای فیلمی مستند در دو سانس، از دیگر برنامه های همایش بود که به صورت آزاد برای علاقه مندان در نظر گرفته شده  بود.

مهمانی شام در محل شهرداری کراکف و به دنبال آن  کنسرت گروه " نیریز" با  همنوازی دف آنا مارچینفسکا، تار محسن حسینی و نی محمد رسولی از برنامه های جانبی همایش بود که مورد توجه بسیاری از شرکت کنندگان نیز  قرار گرفت.

گله ای نیز از سفارت جمهوری لهستان برای این  که به برخی از دعوت شدگان به کلی ویزا داده نشد  و برای بعضی دیگر به سختی روادید صادر شد. و تشکر از سفارت جمهوری لهستان که برای تعدادی دیگر از مهمانان، ویزا صادر کرد.

با عرض یک "دست مریزاد" صادقانه و یک "خسته نباشید" محکم به همه دست اندرکاران این همایش و به امید هر چه پربارتر شدن این گونه کنفرانس ها.

کراکف، قطعه ای هنری در قامت یک شهر: گزارش سفر به کراکف/ لهستان

گزارش سفر آیدین فرنگی، روزنامه نگار و عکاس را در مورد سفرش به کراکف در آدرس زیر بخوانید:

یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۰

کنفرانس ایران شناسی در کراکف

هفتمین کنفرانس مطالعات ایرانی( 7th European Conference of Iranian Studis)  که از تاریخ 10-7 سپتامبر به کوشش دپارتمان ایران شناسی دانشگاه یاگلونی کراکف برگزار شد، روز شنبه 10 سپتامبر به کار خود پایان داد. در این کنفرانس, بسیاری از ایرانیان، ایرانیان خارج از کشور و بسیاری دیگر از ایران شناسان دنیا شرکت داشتند که تعداد زیادی از آنان به ارائه مقاله پرداختند.
گزارش مفصل تر این همایش به زودی ارائه خواهد شد.

غیبت دریچه

"دریچه" پس از غیبتی نسبتاً طولانی درودی دوباره به دوستان و علاقه مندان به ایران می فرستد و امیدوار است بتواند پربارتر در خدمت دوستداران ایران باشد.