پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۱

"یک حبّه قند" در لهستان


فیلم "یک حبّه قند" ِ سید رضا میرکریمی در چهارچوب "فستیوال بین المللیِ سینمایِ مستقل" (INTERNATIONAL FESTIVAL OF INDEPENDENT CINEMA)، امروز 18 آوریل 2012 در سینمای "اگرفکا" ی کراکف به نمایش گذاشته شد. حضور نسبتاً انبوه تماشاگران در سالن بزرگ این سینما، نشان از رویکرد مردم این کشور بخصوص جوانان، به سینمای ایران دارد. 
فیلم یک حبه قند نمایشی بود از یک زندگی تمام عیار ایرانی با شادی ها ، غم هایش و آداب و رسوم این غم و شادی. داستان فیلم متن زندگی عادی یک خانواده  را نشان می داد و خلأیی در داستان و روند فیلم به ذهن نمی آمد، انتخاب شهر یزد، انتخابی به جا بود و روایت ساده ،نوع تصویر برداری،  رنگ ها و نور مناسب، فیلم را دارای جذابیت خاصی کرده بود.
"پسند" قرار است غیابی به عقد کیوان درآید و به امریکا برود


اعضای فامیل برای مراسم جمع می شوند

همه شاد و خندان از با هم بودن لذت می برند
اما ناگهان با جهیدن یک حبه قند ناقابل به گلوی دایی جان، عروسی به عزا تبدیل می شود
 در ابن زندگی ناپایدار، وقتی که با تمام وجود احساس شادی می کنی، حتی یک حبه قند قادر است، تمام لذّت یک شادی بزرگ را از همه بگیرد.

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۱

سنتور ، تنبک، آواز حافظ / نور خدا


در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا می‌بینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما می‌بینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم
کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین
آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بینم
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما می‌بینم

سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۱

کمال الملک، گلی روییده در خارستان


زندگی کمال
محمد غفاری "کمال الملک" در سال ۱۲۲۷ ه.ش به دنیا آمد. او که پسر میرزا بزرگ بود، دوران کودکی را در روستایی نزدیک کاشان در میان خانواده ای هنر دوست و اهل فرهنگ گذراند که عمویش صنیع الملک و برادر بزرگش ابوتراب غفاری سرآمد آنها بودند. محمد در دوازده سالگی به تهران آمد و در مدرسه دارالفنون مشغول به تحصیل شد. وی پس از مدتی پیشرفت کرده و موفق به دریافت نشان علمی شد. با کشیدن تصویر مدیر مدرسه، نظر ناصرالدین شاه را به خود جلب کرد و در ۱۲۶۱ ه.ش به نقاش باشی ملقب شد. یکسال بعد ازدواج کردکه حاصل این ازدواج چهار فرزند بود. محمد در سال ۱۲۶۹ ه.ق از طرف ناصرالدین شاه لقب کمال الملک را گرفت.
کمال الملک پس از کشته شدن ناصرالدینشاه برای مطالعه و کسب تجربه به اروپا سفر کرد و بیش از سه سال را در فلورانس، رم و پاریس گذرانید و در موزه ها به کپی کردن آثار استادانی چون رافائل، رامبراند و تیسن پرداخت. در پاریس با فانتن لاتور استاد نقاشی موزه لوور آشنا شد. فانتن لاتور در معرفی کمال الملک به شاگردانش می گوید: " مواظب باشید! این آتش از ایران آمده است؛ از تابش و حرارت آن بهره گیرید."
در دوران مظفرالدین شاه، کمال الملک به ایران آمد و پس از آن برای مدتی در کربلا و بغداد ساکن گردید که این اقامت منجر به خلق آثاری چون رمال، آهنگر بغدادی و میدان کربلای معلا شد. وی به امر شاه به ایران بازگشت و آثاری چون مظفرالدین شاه، میرزا علی اصغر خان اتابک، صورت حکیم الملک، میرزا محمود خان و ... را خلق نمود.
پس از برقراری مشروطه، کمال الملک تلاش کرد که به آرزوی دیرینه خود – تاسیس مدرسه صنایع مستظرفه – در سال ۱۲۹۸ ه.ش، جامه عمل پوشاند. او تا سال ۱۳۰۷ ه.ش اداره این مدرسه را بر عهده داشت، ولی از این زمان به علت اختلاف با مجریان اداره معارف، مدرسه را ترک کرد و به ملک شخصی خود در حسین آباد نیشابور نقل مکان کرد. کمال الملک در روز یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۱۹ ه.ش در سن ۹۵ سالگی درگذشت و در باغ آرامگاه عطار نیشابوری به خاک سپرده شد.