گل در بر و می در کف و معشوق به کام است | سلطان جهانم به چنین روز غلام است | ||||
گو شمع میارید در این جمع که امشب | در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است | ||||
در مذهب ما باده حلال است ولیکن | بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است | ||||
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است | چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است | ||||
در مجلس ما عطر میامیز که ما را | هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است | ||||
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر | زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است | ||||
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است | همواره مرا کوی خرابات مقام است | ||||
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است | وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است | ||||
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز | وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است | ||||
با محتسبم عیب مگویید که او نیز | پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است | ||||
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی | کایام گل و یاسمن و عید صیام است |
پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۲
سرگشته و رندیم و ... حافظ / مهسا وحدت
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر