" گربه در خانه ی خالی" عنوان یکی از شعرهای ویسواوا شیمبورسکاWisława Szymborska ست که در مجموعه ای به نام " آدم ها روی پل" به فارسی ترجمه شده است.
شعر، حال گربه ای را توصیف می کند که صاحبش مرده و او از مردن صاحبش گله مند است و قصد دارد این را به او وقتی که برگردد، بگوید.
شعر، حال گربه ای را توصیف می کند که صاحبش مرده و او از مردن صاحبش گله مند است و قصد دارد این را به او وقتی که برگردد، بگوید.
این بار گربه ی خود شیمبورسکاست که آرزوی بازگشت صاحبش را دارد.
ولی گربه! او دیگر باز نمی گردد. !koniec kropka
گربه ای در خانه خالی
مُردن- با گربه این کار را نمی کنند.
چون گربه در خانه ای خالی
چه کار می تواند بکند.
از دیوار بالا رفتن.
خود را به مبل ها مالیدن.
انگار اینجا چیزی عوض نشده
اما چیزها جای خود نیستند.
انگار از سرِ جایِ خود تکان نخورده اند
اما از هم جدا شده اند.
و شب ها، چراغ خواب دیگر روشن نیست.
صدای گام هایی روی پله به گوش می رسد
اما همان گام ها نیست.
دستی هم که ماهی را در بشقاب می گذارد
همان دست نیست.
و مدام، نیست.
همه یِ کمدها را گشتن.
قفسه ها را دیدن.
سر به زیر قالی ها کردن وارسی کردن.
حتا ممنوعیتی را نقض کردن
و کاغذها را پخش و پلا کردن.
کاردیگری ماند که نکنیم؟
خوابیدن و صبر کردن.
اگر برگردد. اگر پیدایش شود.
من دیگر به او خواهم گفت،
که با گربه این کار را نمی کنند.
به طرفش طوری خواهم رفت
که انگار هیچ چیز نمی خواهم
یواش یواش
با پاهای رنجیده خواهم رفت.
و در ابتدا از لوس شدن ها و جست و خیزها خبری نخواهد بود.
آدم ها روی پل، ویسواوا شیمبورسکا، برگردان مارک اسموژینسکی/ شهرام شیدایی/ چوکا چکاد، چاپ اول ،1376صص120-118
Kot w pustym mieszkaniu
Umrzeć
- tego nie robi się kotu.
Bo
co ma począć kot
w
pustym mieszkaniu.
Wdrapywać
się na ściany.
Ocierać
między meblami.
Nic
niby tu nie zmienione,
a
jednak pozamieniane.
Niby
nie przesunięte,
a
jednak porozsuwane.
I
wieczorami lampa już nie
świeci.
Słychać
kroki na schodach,
ale
to nie te.
Ręka,
co kładzie rybę
na talerzyk,
także
nie ta, co kładła.
Coś
się tu nie zaczyna
w
swojej zwykłej porze.
Coś
się tu nie odbywa
jak
powinno.
Ktoś
tutaj był i był,
a
potem nagle zniknął
i
uporczywie go nie ma.
Do
wszystkich szaf się
zajrzało.
Przez
polki przebiegło.
Wcisnęło
się pod dywan i
sprawdziło.
Nawet
złamało
zakaz
i
rozrzuciło papiery.
Co
więcej jest do zrobienia.
Spać
i czekać.
Niech-no
on tylko wróci,
niech-no
się pokaże.
Już
on się dowie,
że
tak z kotem nie można.
Będzie
się szło
w jego stronę
jakby
się wcale nie chciało,
pomalutku,
na
bardzo obrażonych łapach.
I
żadnych skoków pisków
na początek.
1991 Wisława Szymborska
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر