خانم کاتاژینا شَلبُت / katarzyna szalbot دانشجوی سال سوم ایرانشناسی، مطلب زیر را با استفاده از اطلاعاتی که از اینترنت به دست آورده و گفتگویی که خود، با مردم انزلی داشتهاند،تنظیم کرده و برایمان فرستادهاند. مطلب را با کمی ویرایش در زیر میخوانید. امیدواریم برای علاقهمندان، مفید باشد.
خانم شلبت سپاس ما را بپذیرید.
خانم شلبت سپاس ما را بپذیرید.
یکی از شگفتانگیز ترین خاطرات من از سفر به ایران، رفتن به بندر انزلی است. روزی داشتیم گردش میکردیم کنار دریای خزر. گربههای چاق و زیبا، نسیم دلانگیز باد، آفتاب کمرو ، بوی ذرت بوداده و سنگهای غولپیکر که مانع بین دریا و پیاده رو بودند ـ وقتیکه به انزلی فکر میکنم به یاد اینها میافتم .
کمی دورتر از دریا و کنار خیابانی پر رفتوآمد کلیسای کاتولیکی بنا شده است و چسبیده به آن قبرستان لهستانیهایی که از روسیه به اینجا رسیده بودند. پس تصمیم گرفتم که آنجا را از نزدیک ببینم. در این گورستان حدود ششصد نفر دفن بودند که در طول سه روز فوت کرده بودند.
در این شهر ساحلی آسمان و دریا آیینهی یک دیگرند. صدای پرندگان مهاجر در جایجای آن همیشه به گوش میرسد و ...
پس از تسخیر لهستان توسط نیروهای شوروی در سال ۱۹۳۹، زمانی که شوروی حکومت موجود در لهستان را بهرسمیت نشناخت، روابط دیپلماتیک لهستان و شوروی غیرفعال شد. حدود ۱،۵ میلیون شهروند لهستانی، شامل ۲۰۰،۰۰۰ اسیر جنگی، از لهستان اشغالشده توسط به اردوگاه "ان کا وی دی" کار اجباری گولاگز تبعید شدند. روابط دیپلماتیک این دو کشور در سال ۱۹۴۱ بعد از حملهٔ آلمان به شوروی و اجبار استالین برای یافتن کشور دوست دوباره برقرار شد. قراردادهای نظامی طبق توافق بین دولت لهستان در تبعید و استالین باعث عفو بسیاری از شهروندان لهستانی شد که بعضی از آنها این ارتش را تشکیل میدادند. استالین همچنین توافق کرد که این نیروی نظامی توسط دولت در تبعید لهستان اداره شود. ارتش لهستان در خاک اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شد.
در تاریخ ۴ اوت رهبر نظامی لهستان، ژنرال ولادیسلاو سیکورسکی، ژنرال ولادیسلاو آندرس را که به تازگی از زندان لوبینکا در مسکو آزاد شده بود به عنوان فرمانده این لشکر انتخاب کرد. در همین حال فرماندهٔ نظامی دیگری به نام میچل توکارزوسکی در شهر توتسکوی در شوروی به تاریخ ۱۷ اوت درحال تدارک دیدن برای این ارتش بود. آندرس با صادر کردن دستورهای اولیه در ۲۲ اوت فرماندهی خود را تثبیت کرد.
در نیمه دوم سال۱۹۴۲، در طی تهاجم آلمان به قفقاز (که معروف ترین قسمت آن نبرد استالینگران بود)، استالین موافقت کرد که این ارتش در منطقهٔ خاور میانه به خصوص در ایران اسکان نظامی پیدا کند، این کار پس از اشغال ایران توسط ارتش بریتانیا و شوروی انجام شد.این گروه به کنارهٔ دریای خزر، به بندر پهلوی (در حال حاضر بندر انزلی) در ایران منتقل شدند.
پس از ورود به ایران، بیشتر این افراد در طول تابستان و تا پایان اوت از راه عشقآباد، ترکمنستان به مشهد در ایران منتقل شدند. به این ترتیب این افراد از سلطهٔ شوروی خارج و وارد محدودهٔ تحت فرماندهی بریتانیا شدند و پس از آن توانستند به ارتش لهستان در غرب پیوسته و در جنگ شرکت کنند.از طریق ارتش آندرس حدود ۴۱۰۰۰ جنگجو و ۷۴۰۰۰ شهروند لهستانی توانستند از شوروی خارج شده و از طریق ایران، عراق و فلسطین به ارتش در حال جنگ کشورشان بپیوندند.
یهودیان لهستانی در ارتش آندرس اهداف اضافی، جدا از مبارزه با نازی ها داشتند. وقتی ارتش آندرس اتحاد جماهیر شوروی را در سفر خود به سمت خاورمیانه ترک کرد، خانواده های سربازان و گروهی از کودکان یهودی، کودکان یتیم جنگ، به سربازان یهودی پیوستند. پس از ورود به تهران، ایران، این کودکان به گروهی راهبه داده شدند تا به فلسطین منتقل شوند.این افراد بعدها به کودکان تهران معروف شدند.
در آغازجنگ جهانی دوم، نیروهای شوروی پس از توافق با دولت هیتلر بخش شرقی ترکمنستان را اشغال کرده، دهها هزار شهروند لهستانی را به اردوگاههای کار اجباری در سیبری و قزاقستان تبعید کردند. پس از حمله آلمان به شوروی، نیروهای مقاومت لهستان که به عنوان بخشی از نیروهای متفقین در مقابل اشغال و پیشروی آلمان مقاومت میکردند، از فرصت استفاده کرده و از شوروی درخواست آزادی اسرای لهستانی را نمودند. استالین حاضر شد ترتیب آزادی اسرای لهستانی را بدهد تا پس از ملحق شدن آنها به نیروهای مقاومت در اروپا، فشار بر آلمان را در جبهه اروپا افزایش دهند.
بدین ترتیب در سال ۱۹۴۲ حدود ۱۱۵٬۰۰۰ شهروند لهستانی، شامل سربازان، مردان، زنان و کودکان غیرنظامی، با کشتی از دریای خزر وارد بندر انزلی شدند. نیروهای نظامی و داوطلب برای ملحق شدن به مقاومت اروپا ایران را ترک کردند، اما هزاران شهروند غیرنظامی و زن و کودک تا ۳ سال در شهرهای مختلف ایران باقی ماندند. به علت سوء تغذیه در دوران اسارت و ابتلا به بیماریهای واگیردار، بسیاری از نظامیان و غیرنظامیان در طول اقامت در ایران جان باختند و همانجا به خاک سپرده شدند. آرامگاه حدود ۱۹۰۰ تن از این افراد در گورستان کاتولیک لهستانیها در جنوب تهران قرار دارد.
از آن گروه، بسیاری از کودکان و زنان لهستانی در ایران باقی ماندند، ازدواج کرده و در جامعه میزبان پذیرفته شدند. سفارت لهستان درتهران، لیست تمامی شهروندان لهستانی را از آن زمان تا کنون نگه داشته و آمار دقیقی از مهاجرین لهستانی در ایران در دست دارد.
شهر انزلی در دورانی لقب دروازه اروپا رو یدک میکشید . در این دوران مهاجران زیادی در بندر انزلی سکنی گزیدند از جمله روسها ، ارامنه ، لهستانی ها ، گرجی ها ، باکویی ها و جالب تر از آن وجود ادیان گوناگون در این شهر بود .
یهودی ها که تا ۳۰ سال پیش هم در انزلی حضور داشتند . مسحیت که به خاطر حضور ارامنه انزلی و لهستانی ها و گرجی هایی که به خاطر جنگ و دیگر عوامل، این شهر را برای زندگی برگزیده بودند و در این شهر زندگی میکردند یکی از ادیان این شهر محسوب میشد- و امروز هم شهر انزلی با داشتن سه کلیسا دین مسیحیت را هم در خودش دارد- و انزلی چی های مسلمان همه و همه در کنار یکدیگر زندگی میکردند و به خوشی یا سختی روزگار میگذراندند . اما جالب اینجاست که اکثر مهاجرین انزلی این شهر را کشور خود میدانستند و عاشقانه آن را میپرستیدند .
فرهنگ مردم انزلی از ترکیب همین خرده فرهنگها شکل میگرفت . در تعاریفی که افراد مسن از گذشته انزلی میکنند همواره تصاویری جذاب و رویایی از این شهر در ذهن آدمی نقش میبندد . خصوصیت بارز این شهر در این است که تمامی ساکنان آن به اقلیم و محیط آن وابستگی پیدا میکنند ، حتی اگر مدت زمان کوتاهی باشد که در آنجا ساکن شده باشند .
متاسفانه با مشکلاتی که برای این شهر رقم خورد و با کم لطفی هایی که در حق این شهر صورت گرفت ، انزلی چی های زیادی برای کار و زندگی بهتر مهاجرت به سایر نقاط ایران و جهان رو انتخاب کردند .همین باعث شد که امروز تا حدودی بافت این شهر بهم بخورد اما یک نکته در تمام انزلی چی ها یکسان است آنها هر چه از زادگاهشان دورتر میشوند به آن وابسته تر میشوند .
ميوه هايش وگل وگياهش در حد وفور است ، باغهاي زيبا دارد كه درديوارهاي بلند محصور است .
درختهاي نارنج و پرتقال خانه ها در بلندي با بلوط و سپيدار رقابت ميكنند . عطر گلها و شكوفه هاي اين درختان تا دوردست درفضا پراكنده ميشود و چنان قوي است كه آدمي را مست و دچار رخوت ميكند .
روزي كه براي ديدن يك خانواده محلي رفته بودم يكصد زن را ديدم كه به دوردرخت نارنج و بوته گل سرخ گرد آمده بودند و برگهاي گل سرخ را براي تهيه گلاب وبهارنارنج را براي مربا مي چيدند .
اين خلاصه اي از نوشته يك جهانگرد است و مشتي از خروار. احمدشاه در حين عبور از انزلي گفته است: " اينجا بهشت روي زمين است ، بهشت همين جاست."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر