جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۰

گربه ی شیمبورسکا تنها در خانه خالی

" گربه در خانه ی خالی" عنوان یکی از شعرهای ویسواوا شیمبورسکاWisława Szymborska ست که در مجموعه ای به نام " آدم ها روی پل" به فارسی ترجمه شده است.
شعر، حال گربه ای را توصیف می کند که صاحبش مرده و او از مردن صاحبش گله مند است و قصد دارد این را به او وقتی که برگردد، بگوید.
این بار  گربه ی خود  شیمبورسکاست که  آرزوی بازگشت صاحبش را دارد. 

 ولی گربه! او دیگر باز نمی گردد.  !koniec kropka

گربه ای در خانه خالی

مُردن- با گربه این کار را نمی کنند.
چون گربه در خانه ای خالی
چه کار می تواند بکند.
از دیوار بالا رفتن.
خود را به مبل ها مالیدن.
انگار اینجا چیزی عوض نشده
اما چیزها جای خود نیستند.
انگار از سرِ جایِ خود تکان نخورده اند
اما از هم جدا شده اند.
و شب ها، چراغ خواب دیگر روشن نیست.

صدای گام هایی روی پله به گوش می رسد
اما همان گام ها نیست.
دستی هم که ماهی را در بشقاب می گذارد
همان دست نیست.
و مدام، نیست.

همه یِ کمدها را گشتن.
قفسه ها را دیدن.
سر به زیر قالی ها کردن  وارسی کردن.
حتا ممنوعیتی را نقض کردن
و کاغذها را پخش و پلا کردن.
کاردیگری ماند که نکنیم؟
خوابیدن و صبر کردن.

اگر برگردد. اگر پیدایش شود.
من دیگر به او خواهم گفت،
که با گربه این کار را نمی کنند.
به طرفش طوری خواهم رفت
که انگار هیچ چیز نمی خواهم
یواش یواش
با پاهای رنجیده خواهم رفت.
و در ابتدا از لوس شدن ها و جست و خیزها خبری نخواهد بود.

  آدم ها روی پل، ویسواوا شیمبورسکا، برگردان مارک اسموژینسکی/ شهرام شیدایی/ چوکا چکاد، چاپ اول ،1376صص120-118

Kot w pustym mieszkaniu

Umrzeć - tego nie robi się kotu.
Bo co ma począć kot
w pustym mieszkaniu.
Wdrapywać się na ściany.
Ocierać między meblami.
Nic niby tu nie zmienione,
a jednak pozamieniane.
Niby nie przesunięte,
a jednak porozsuwane.
I wieczorami lampa już nie świeci.
Słychać kroki na schodach,
ale to nie te.
Ręka, co kładzie rybę na talerzyk,
także nie ta, co kładła.
Coś się tu nie zaczyna
w swojej zwykłej porze.
Coś się tu nie odbywa
jak powinno.
Ktoś tutaj był i był,
a potem nagle zniknął
i uporczywie go nie ma.
Do wszystkich szaf się zajrzało.
Przez polki przebiegło.
Wcisnęło się pod dywan i sprawdziło.
Nawet złamało zakaz
i rozrzuciło papiery.
Co więcej jest do zrobienia.
Spać i czekać.
Niech-no on tylko wróci,
niech-no się pokaże.
Już on się dowie,
że tak z kotem nie można.
Będzie się szło w jego stronę
jakby się wcale nie chciało,
pomalutku,
na bardzo obrażonych łapach.
I żadnych skoków pisków na początek.

1991 Wisława Szymborska

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر