پنجشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۹

فراخوان

ترجمه‌ی کی بهتره؟!

دوستان عزیز شعری که در زیر می‌خوانید شعریست به نام «از مرگ ...» سروده‌ی احمد شاملو که زنده‌یاد دکتر مارک اسموژینسکی چند سال پیش در یکی از کلاس‌های ادبیات معاصر یا کلاس ترجمه‌اش، با دانشجویان کار کرده بود.
چند ماهیست ـ نمی‌خواهم بگویم از مرگ ـ که از رفتنِ مارک می‌گذرد، به این بهانه، از همه علاقه‌مندان به کار ترجمه دعوت می‌کنیم که این شعر را به یادبود مارک اسموژینسکی،  به لهستانی و یا انگلیسی (لهستانی مقدم خواهد بود) ترجمه کنند و برای ما بفرستند.
پایانِ مهلت ارسال، اول دسامبر می‌باشد تا هیئت داوران، فرصت کافی داشته باشند که این ترجمه‌ها را تا تاریخ 12 دسامبر، ـ سالروز رفتن مارک ـ بررسی و بهترین را انتخاب کنند. «خدا را چه دیدید» شاید «دست و دل دریچه باز باشد» و جایزه‌ای هم در کار!


از مرگ ...

هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراس من ـ باری ـ  همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزد گورکن
                 از آزادیِ آدمی
                                  افزون باشد.

جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پی افکندن ـ

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا حاشا که از مرگ هرگز هراسیده باشم.

                                                        دی ماه 1341

احمد شاملو، مجموعه‌ی «آیدا در آینه»

۳ نظر:

  1. هیچ کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز نداشته باشد.

    پاسخحذف
  2. بهترین اشخاص، کسانى هستند که اگر از آن ها تعریف کردید، خجل شوند و اگر بد گفتید، سکوت کنند.((جبران خلیل جبران))

    پاسخحذف
  3. ساده ترین کار جهان این است که خود باشی و دشوارترین کارجهان این است که کسی باشی که دیگران می خواهند.

    پاسخحذف