پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۱

وای از این آبان ها و آذرها و ...

 دوم آذر آمد. سالروز سه سالگی شهرام شیدایی در جهانی دیگر. چند روز دیگر بیست و یک آذر است و سه سالگیِ مارک اسموژینسکی، در این فاصله، چند روز پیش در بیستم آبان محسن مرادی رفت با همان بیماری شهرام و مارک . محسن مرادی - همان پسر خاله ای که دوست ماست -  شاعر و مترجم  نبود ، ولی از مردان نیک روزگار بود که نه  تنها دلی را نیازرد و ستمی بر کسی روا نداشت ، که هرجا که می شد و می توانست کمک کار دیگران بود.  دغدغه اش این که مهلتی برایش نمانده که کارهای تحقیقیش را به پایان برد و این را با اشک می گفت و حسرت . می گفت می داند که وقت را زیاد از دست داده ولی سعی می کند جبران کند. او هم رفت و کارهای ناتمامش را گذاشت.
چه کنیم با این همه رنج و درد و حسرت؟
 شهرام و مارک و گیتی و محسن رفتند. ما شهرام ها و مارک ها و گیتی ها و محسن های مانده،  در صف  انتظار ایستاده ایم.

یادشان گرامی 
روحشان آزاد و شاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر